معضل بدحجابی و اما و اگرهای چادر رنگی

بدحجابی و رواج پوشش های غیر منطبق با دستورات دینی، تنها یکی از مشکلاتی است که کشور ما با موقعیت جغرافیایی و اعتقادی خاصی که دارد با آن دست به گریبان است؛ ولی حضور بیش از حد این مسئله در مطالبه ها، تذکرها و هشدارها، نسبت به مشکلات دیگر سوال بر انگیز است. سوالی که حکایت از این حقیقت تلخ دارد که هر مسئله دیگری با این درجه از فهم مشترک و دیرینه از آن و تلاش دائمی و بدون وقفه برای رفع آن، تا به حال به فراموشی سپرده شده بود ولی معضل بدحجابی نه تنها حل نشده است بلکه روند آن نیز رو به اصلاح نیست.

وضع وخیم حجاب و نگرانی ناشی از آن، پرداخت بیشتر را نسبت به این موضوع سبب شده است، به طوری که در روزنامه ها، سایت ها و سخنرانی ها می توان از ستون ثابت حجاب نام برد. این شرایط موضوع حجاب را به پر کارشناس ترین زمینه ها تبدیل کرده است که نفیاً یا اثباتاً در ابعاد مختلف آن اظهار نظر می کنند.

با صرف نظر از نوشتجات و مطالب احساسی و بی توجه نسبت به همه ابعاد مسئله حجاب، آنچه در بین تحلیل های منطقی جالب توجه است، انحصار در جمعی از ریشه یابی ها و راه حل هایی است که گذر زمان، سهم و نقش اندک آن ها را در این مسئله ثابت کرده است. این ریشه یابی ها و راه حل ها همانند پشمی که بارها زده شود مدام بازتبیین شده و حجم زیادی از تولیدات مرتبط با حجاب را شامل می شوند.
آنچه همانند مقاله قبل، باعث قلم فرسائی در این مقاله نیز شده است تلاش برای آسیب شناسی و ارائه راهکار با قید واقع بینی و در عین حال در چارچوب اصول و ارزش های حاکم است. مدلی که به خاطر خود سانسوری، دور بودن از متن مردم و یا اصالت بخشیدن به حاشیه های پر رنگ تر از متن، در انبوه نوشتجات و مطالب کمتر دیده می شود.

با اینکه در نوشته قبلی، گفتار و رفتار دولتمردان و کارکرد حکومت به عنوان عوامل نه چندان مطرح ولی تأثیرگذار در بدحجابی جامعه تشریح شد، ولی وجود علل غیرمستقیم و تلاش برای برطرف کردن آنها، ما را از تصمیم گیری و راحل یابی های مستقیم در این زمینه بی نیاز نمی کند. تلاش برای ارائه راه حل مستقیم موضوعی است که در نوشته حاضر بدنبال آن هستیم.

با مروری در چاره اندیشی های مستقیم مطرح شده برای مسئله حجاب، عمدتاً آنها را ناظر بر سه محور اساسی می یابیم: تبلیغ پوشش مناسب، تأمین پوشش مناسب و برخورد انتظامی با هنجار شکنان. سه محوری که بیشتر با عبارات «کار فرهنگی»، «سامان دهی مد و لباس» و «گشت ارشاد» برایمان آشنا هستند.

این سه محور، به علت نبود متولی واحد در پیگیری مسئله حجاب و یا حتی فراتر از آن عدم جمع بندی واحد و همه جانبه در ارکان نظام، با رویکردهای متفاوتی پیگیری می شود. در «کار فرهنگی» در کنار انگیزش های احساسی، از تاریخچه، فواید و معیارهای پوشش مناسب سخن به میان آمده و در ارائه مصداق، چادر سیاه به عنوان بهترین پوشش تبلیغ می گردد. طرح شعاری و ناکام «ساماندهی مد و لباس» در عمل از چیزی جز تلاش برای رهائی بازار از چنگال مانتوهای تنگ و مدل های جلف لباس فراتر نرفته و «گشت ارشاد» نیروی انتظامی در مواقعی که شرایط محیطی حاکم بر جامعه اجازه دهد به جای بدحجابی، مصادیق بی حجابی را موضوع تذکرها و برخوردهای خود قرار می دهد.

با دقت در رویکردهای این سه محور، مشخص می شود که به دلیل عدم لحاظ واقعیت های جامعه، آنچه در قالب کار فرهنگی توصیه می شود کمترین سهم در ساماندهی مد و لباس داشته و هم چنین فرسنگ ها از خط قرمز نیروی انتظامی برای برخورد قهری دور است.

این مسئله حکایت از شکافی عمیق بین خواسته متولیان جامعه و آنچه اکثریت مردم نسبت به پذیرش و اجرای آن توجیه هستند دارد. مشاهده این شکاف معمولاً این سوال را به دنبال می آورد که آیا امکان تقلیل شرایط پوشش برای شمول و جذب اکثریت بیشتری از افراد جامعه وجود دارد؟ یا به عبارتی حداقل های پوشش مناسب از منظر دین چیست؟ حداقل هائی که در تبیین و تبلیغ حجاب باید بیان شده، ساماندهی مد و لباس تا مرز آن بوده و پلیس ارشاد به تخطی کنندگان از آن تذکر داده و با تکرار کنندگان برخورد نماید.

غایتی که شهید مطهری در کتاب مسئله حجاب خود در تبیین حد و مرزهای پوشش دینی محور قرار داد گرچه در آن زمان با عکس العمل بدنه سنتی حوزه مواجه گردید ولی امروز فتوای اکثر مراجع مطرح با آن مطابقت دارد. بنا بر این دیدگاه پذیرفته شده، حضور زن در جامعه باید به گونه ای باشد که انواع التذاذات جنسی تنها در چارچوب ازدواج قانونی و به محیط خانواده محدود گردد. به عبارت ساده تر این حضور باید به گونه ای باشد که زن به واسطه زنانگی خود جلب توجه ننماید. پوشش مناسب تنها یکی از عامل ها در کنار رفتار و گفتار حیامحور برای نیل به این هدف است که با این فلسفه، حد و مرزهای آن تعیین می گردد.

مطابق نظر غالب، شرع مقدس اسلام در مسئله میزان پوشش، جواز بر عدم پوشش وجه و کفین با قید عدم آرایش می دهد، ولی در مورد نوع آن، مشروط بر جلب توجه نکردن و بدن نما و حجم نما نبودن، امکان انطباق جوامع مختلف را در طول زمان و بعد مکان با این دستور فراهم می آورد. بنابراین در این چارچوب، عرف است که حجاب بودن یا نبودن یک پوشش را تعیین می کند. بر این اساس ممکن است پوششی از حیث شکل و رنگ در یک جامعه مصداق حجاب بوده ولی در جامعه ای دیگر به علت جلب توجه نمودن حجاب نباشد.

به عنوان مثال حجاب شیعیان لبنان، روسری های بسیار بلند با مانتو گشاد، بلوز و دامن و حتی بلوز و شلوار با موهای کاملاً پوشیده است. در حالی که عرف جامعه ما متفاوت از آن بوده و در طول زمان دچار تغییر نیز شده است. تا سال های نه چندان دور، لباس های محلی با رنگ های متنوع و چادر به صورت رنگی طرح دار و سیاه استفاده می شد. با گذشت زمان استفاده از لباس های محلی و چادرهای طرح دار کمتر شده و چادر سیاه و مانتو جای آن را گرفته است.

بنابراین رنگ و نوع حجاب بیشتر از اینکه مذهبی باشد مقوله ای فرهنگی و تابع عرف است. عرفی که همیشه دستخوش تغییر بوده و هم چنین می توان متناسب با نیاز تغییرش داد. این نکته ، محور بحث در این نوشته است که در ادامه با با بازگشت به آن به دنبال ارائه راه حل مناسب خواهیم بود.

روند فعلی تغییر در جامعه ما، متأسفانه حاکی از کاهش چادر سیاه و اقبال بیشتر به مانتو و دیگر پوشش های غیر منطبق با معیارهای دینی است. این اقبال و ادبار، اگر چه در نگاه عمیق تر ریشه در سست شدن اعتقادات دارد ولی به ظاهر نشان دهنده تغییر ذائقه و سلیقه مردم در نوع پوشش نیز هست. با وجود این تغییر سلیقه سوال اینجاست که نسخه تجویزی متولیان، برای با حجاب ماندن زنان و دختران این جامعه چیست؟ به دنبال نهادینه شدن چه مدلی هستند و درصد توفیق آنها چقدر است؟

از محتوای سخنرانی های تریبون های نظام، پاسخ استفتائات، عکس و نوشته پوسترها و بروشورهای تبلیغی حجاب، پوشش برگزیدگان همایش های تجلیل از بانوان محجبه و محدودیت های پوششی در بعضی از نهادها و اماکن و . . . سیاستی جز پذیرش و تبلیغ صرف چادر سیاه را نمی توان نتیجه گرفت. در یافتن این سیاست باید حساب نمایش رسانه ای پوشش های دیگر و یا پذیرش آنها در دیدارها و جلسات، به خاطر مصلحت اندیشی و ناچاری جدا دانست.

سوال اساسی تر این است که با اینکه شرع مقدس دست ما را در نوع پوشش باز گذاشته است و عرف جامعه ظرفیت و تقاضای پذیرش مدل ها و رنگ های مختلف پوشش های شرعی دیگر را دارد، این همه اصرار بر چادر سیاه که از قضا نسل جدید جامعه ما از آن رویگردان است چیست؟

مهمترین و قریب به ذهن ترین علت می تواند برتری آن بر سایر پوشش ها باشد. برتری که با در نظر گرفتن شاخص های دینی، قابل قبول و ثابت شده است. ولی اصرار بر پیاده کردن عالی ترین درجه یک تکلیف شرعی در جامعه، با وجود ظرفیت های متفاوت پذیرش چارچوب های دینی در بین مردم، غیرمنطقی و نشدنی است. قطعاً اگر متناسب با طبیعت آدمی این امر امکان پذیر بود، منطقه الفراغ وسیع در نوع پوشش دینی متناسب با فرهنگ ها و ظرفیت های مختلف، از جانب خداوند متعال لحاظ نمی شد و همه بر داشتن کاملترین نوع پوشش امر می شدند؛ زیرا که دست باری تعالی در تکلیف این مسئله از همه بازتر بوده است. همانطور که در اعمال عبادی نیز با اینکه مستحبات انسان را بیشتر به هدف قرب خدا نزدیک می کند ولی در تشریع، تنها به حداقل های واجبات اکتفا شده است تا تکلیف فراتر از توان عمومی نبوده و بدین ترتیب دین سهله و سمحه نام  گیرد.

اگر بنا به مصالح اجتماع، زن را که طبیعتاً گرایش به تبرج و خودنمائی دارد نمی توان آزاد گذاشت، همچنین نمی توان حس تنوع طلبی او را به رسمیت نشناخته و انتظار داشت که در همه جا و در هر سنی با یک پوشش یکنواخت و رنگ سیاه در جامعه حاضر شود. چه اشکالی دارد که به عنوان مثال حکومت رنگ های متنوع و سرد چادر را که به جهت نوع، حجاب برتر است به رسمیت شناخته و تبلیغ نماید و بدین ترتیب از کنار رفتن تدریجی این پوشش برتر جلوگیری کرده باشد.

اگر دختری بتواند با رنگ چادر خود حس تنوع طلبی و اقتضائات سنی خود را پاسخ دهد دیگر لزومی به جایگزینی چادر با دیگر پوشش ها نخواهد دید. بی شک اگر به حس آراستگی بانوان به این گونه که هیچ تناقضی با شرع ندارد میدان داده شود، از حجم سرسام آور واردات و مصرف لوازم آرایشی نیز در کشور کاسته می گردد.

مشکل کار اینجاست که اصرار ما بر نازیبا بودن حجاب است. به نظر ما، اگر دختران و زنان بخواهند چادری باشند همه باید یک سلیقه داشته و حتماً سیاه بر تن کنند و گرنه باید عطایش را بر لقایش ببخشند. ترس ما از رنگی شدن چادر این است که خانم ها امروز این چادر و فردا چادر دیگر سر کنند و در واقع مد چادر راه افتاده و دیگر استفاده از آن برای اعتقاد نباشد. جالب است که از طرفی در خروجی هایمان کار فرهنگی تأثیر گذاری برای تقویت اعتقادات مردم نداریم و از طرف دیگر استفاده از چادر را منوط به اعتقاد به آن می دانیم و به این ترتیب با کم کاری و تصلب، این نوع برتر حجاب را از جامعه محو می کنیم.

برای امتناع از پذیرش و تبلیغ چادر رنگی، اشکال جلب توجه کردن وارد نیست. زیرا که جلب توجه اولیه این پوشش، از جدید بودن آن در جامعه نشأت گرفته و در اندک زمانی با رواج آن از بین خواهد رفت. مخالفت به بهانه سوء استفاده از این پوشش و رواج رنگ های زننده نیز وارد نیست. این سخن همان ایراد کهنه ای است که به دیدگاه شهید مطهری در کتاب مسئله حجاب گرفته شد و با پاسخ استاد مواجه گردید. بدیهی است که چادر رنگی نیز برای خود خارج از عرفی دارد که باید با برخورد نیروی انتظامی مواجه شود.

نویسنده با طرح این موضوع به هیچ وجه به دنبال زیر سوال بردن و احیاناً تضعیف پایگاه چادر سیاه نیست. زیرا که در کامل و برتر بودن آن شکی نبوده و اتفاقاً باید در توصیه ها و تبلیغ های فردی ابتدا بر آن اصرار داشت و از گفتن برتری های آن کوتاهی نکرد. ولی اتخاذ سیاست کلان حکومتی مسئله ای است که باید متناسب با عموم مردم و شرایط حاکم بر جامعه باشد. وقتی با اتخاذ این تصمیم، زنان و دختران جامعه با حجاب تر می گردند چرا نباید آن را به کار بست.

با توجه به استفتائات موجود، به غیر از ایراد جلب توجه کردن ـ که به آن اشاره شد ـ به نظر نمی رسد مشکل خاصی با این مسئله وجود داشته باشد به غیر از این دغدغه که با تبلیغ و به رسمیت شناختن چادرهای رنگی چه بر سر چادر سیاه خواهد آمد. آیا با تبلیغ چادرهای رنگی فقط مانتوئی ها و بدحجاب ها به آن جذب شده و آن را انتخاب خواهند کرد و یا همانند آن چه در به بازار آمدن چادرهای ملی صورت گرفت، چادرهای سنتی را نیز جایگزین خواهند شد؟

از این نگرانی مشخص می شود که در نگاه متولیان ما، چادر سیاه تنها به عنوان یک پوشش مناسب نیست که با پوشش مناسب دیگر جایگزین شود. در نگاه آنها چادر سیاه نشان دهنده هویت ملی است. هویت ملی انقلابی که دشمنان زیادی داشته و از همه اسباب و روش ها از جمله پوشش زنان و چادر سیاه، برای مقابله با آن بهره می گیرد. بنابراین چادر سیاه فقط یک پوشش نیست، بلکه خاکریزی است در یکی از جبهه های درگیری و نگرانی از این است که آیا رها کردن این خاکریز، رهاکردن پی در پی خاکریز های دیگر را نیز در پی خواهد داشت تا دشمن به هدف خود که همانا از بین بردن هویت اسلامی و ایرانی ما است دست یابد.

با فرض کم رنگ تر شدن استفاده از چادر سیاه با به روی کار آمدن چادرهای رنگی، در جواب این نگرانی می-توان از این زاویه به ماجرا نگریست که اگر پوشش زنان جبهه درگیری در یک جنگ تمام عیار است، لازمه پیروزی در هر جنگی و مخصوصاً در این جنگ نرم، ابتکار و موقعیت سنجی است تا توطئه حریف خنثی گردد. ولی افسوس که هر چقدر حمله بیشتر دشمن را مشاهده می کنیم به همان اندازه از ابتکار فاصله گرفته و سیاست مرغ یک پا دارد را بر می گزینیم.

گرچه نباید به بیشتر اتهاماتی که دشمنان و بدخواهان این نظام مطرح می کنند وقعی نهاد ولی بهتر است در چارچوب اصول و ارزش ها، تا آنجا که امکان دارد از آنها خلع ید کرد. با تبلیغ چادرهای رنگی، زمینه برای سوء تبلیغ دشمن مبنی بر مخالف بودن اسلام با شادی از بین رفته و سوال چرائی عدم توجه به تأثیر روانشناختی رنگ ها بر سلامت روانی و نشاط جامعه بی پاسخ نمی ماند.

قطعاً با شنیدن اخباری مبنی بر گرایش زنان کشورهای دیگر اسلامی به چادر سیاه که نماد حجاب ایرانی است، نگرانی آینده این پوشش دو چندان می شود. ولی حال درونی جامعه ای بیمار، باید تعیین کننده تر از شرایط پیرامونی و قضاوت های دیگران باشد. نباید حرکت متناسب با مقتضیات زمان را کم آوردن نام گذاشت و هم چنین نباید هدف را قربانی وسیله نمود.

با اینکه در چند سال اخیر با اقداماتی چون حضور با چادر رنگی یک مجری خانم در سیما و یا خبر دبیر شورای اجتماعی وزارت کشور از ترویج آن، زمزمه هائی از چادر رنگی شنیده شده است، ولی این تلاش های فردی و پراکنده بدون جمع بندی حکومتی بر سر این مسئله و تصمیمات کلان ره به جائی نمی برد.

در آخر روی سخن با مسئولین است که اگر اصلاح وضعیت نامناسب حجاب که مفاسد اجتماعی زیادی را نیز به دنبال دارد منوط بر یک تصمیم درست از سوی شماست هر کوتاهی منتظر جواب قانع کننده در فردای قیامت است.


ابوذر الطافی