زهرا نوشته تو وبلاگش:http://zahra-hb.com/?s=

چادرم را لگد نکنید پستی هست که گلدختر نوشته و توش از منم دعوت کرده که درباره شکستن حرمت چادر بنویسم. هرچند در حال حاضر پوشش من چادر نیست اما حجاب انتخاب من و یکی از دغدغه های من هست. به این ماجرا از جوانب زیادی میشه نقد کرد اما این پست در پاسخ به این دعوت خاص است. (سری دیگر لینکها)

* خلاصه ماجرا: سکینه آشتیانی رو حتما می شناسید. در هفته های اخیر اگه اخبار گوگل رو راجع به ایران نگاه کنید و یا تگهای توئیتر رو این اسم رو به کرات می شنوید. جرم خانم آشتیانی قتل همسرش و زنا هست و ایشون چند سالی بود که در زندان بودند تا اینکه به دلیل زنا محکوم به سنگسار شدند و سروصداش بلند شد و باعث شد مجازاتش فعلا متوقف بشه. اما محمد مصطفایی که ظاهرا وکیل ایشون بوده، بعد از دستگیری همسرش به طور غیرقانونی و بدلیل اونچه که “ترس از بازداشت” نامیده، از ایران فرار میکنه و توسط پلیس ترکیه دستگیر میشه و تقاضای پناهندگی میکنن و الان هم نروژ هستن و مصاحبه های زیادی هم با اینور و اونور انجام دادن. اینها باعث شده که جمهوری اسلامی خانم آشتیانی رو وادار به اعترافات تلویزیونی بکنه و خانم آشتیانی هم در این اعترافات علاوه بر تائید جرمهاش میگه که تا به حال آقای مصطفایی رو ندیده و … (ویدئوی کامل)  و اما این اعتراضات از جایی شروع شد که خانم آشتیانی در اعترافات تلویزیونی چادر پوشیده بودند و دوستان چادری ما اعتراض کردند که چرا صدا و سیما سر یک زن قاتل و زناکار چادر سر کرده!

۱) چادر به منزله هویت: چند روز پیش با یکی از دوستانم درباره یک دختر یک شخصیت سیاسی بحث می کردیم که رسید به همسرش. همسر این آدم چادری هست ولی در پروفایل فیس بوکش عکسی از خودش با فول میک آپ گذاشته با اینکه روسری هم سرش هست ولی دوست من میگفت که در شان یک زن چادری نیست که عکسی از خودش با آرایش اینطوری بذاره آواتارش. این دوست من معتقد بود که چادر هویت یک زن چادری هست ، یعنی طرف وقتی این پوشش سخت رو انتخاب کرده “همه” ازش انتظار دارن که همه جا مقید بهش باشه.

۲) حلقه بی پایان: هفته پیش در وبلاگ شادی صدر خوندم که همونقدر که باید ارزشهای زنان مذهبی توسط سکولارها به رسمیت شناخته بشه (و البته ایشون نوشتن که در ایران مجبوریم بشناسیم) همونقدر هم باید زنان مذهبی ارزشهای زنان سکولار رو بهش احترام بذارن و البته خانم صدر حتی زحمت نکشید لحن تلخ و تندش رو در این نوشته نسبت به حجاب و چادر تعدیل کنه. چون در همون پست نوشتن: ((این پست را نوشتم برای اینکه از چند روز پیش به این طرف مدام به یاد آن زنان گمنام و ایستادگی شان برای اینکه همانی که هستند، باشند می افتم و نیز به این جمله صدیقه دولت آبادی در وصیتنامه اش فکر می کنم که : “زنانی را که با چادر به مزارم بیایند نخواهم بخشید.” )) و البته چند پاراگراف پائینتر دلیل سطحی ای از یه خانمی که چادر رو کنار گذاشته آوردن. من با کنار گذاری مشکلی ندارم دلیلی که آورده بهانه است بیشتر، چون این لباس نیست که به کسی ظلم میکنه این آدمها هستن! و در پایان نوشتن کاش زنهای چادری اینطوری بیشتر بودند یعنی به همین دلیل کشف حجاب کنند. آدم یاد دلایل خنده دار فریبا داوودی مهاجر در کشف حجابش می افته. اینطور میشه سکولارها از محجبه ها انتظار احترام دارن و بالعکس!


۳) اولین شوک: دانشجو بودم. صبح ساعت ۸ رسیده بودیم لاهیجان. چند روز تعطیلی پشت سر هم بود و اتوبوس برای اینکه به سرویس بعدی برسه توی راه هیچ نگه نداشت. برای همین به محض اینکه پیاده شدم دنبال WC بودم. منتها اون موقع صبح پارک لاهیجان (همونی که نزدیک استخره) خیلی خلوت بود. یه خانم چادری قوی هیکل آرام توی پارک قدم میزد. دویدم و بهش رسیدم که ازش بپرسم نزدیکترین WC گذاشت؟ وقتی خانمه برگشت خیلی جا خوردم. آرایش خیلی غلیظی داشت، ابروهاش رو تتو کرده بود و سایه عجیبی هم پشت چشماش داشت. با تظاهر به مهربانی و انگار که من بهش کد داده باشم، به ۲ تا ماشینی که کنار خیابون پارک بودن اشاره کرد و گفت: هر کدوم رو که میخوای انتخاب کن. اینها توی چالوس و رامسر ویلا دارن. ما … گروهی هم داریم و داشت ادامه میداد که من با همه توانم دویدم که ازش دور بشم. هیچوقت توی زندگیم یادم نیست که اونقدر سریع دویده باشم که هم از این زن چادری دور بشم و هم از اون ۲ تا ماشین. تا مدتها برام سوال بود این چرا چادر سرش کرده بود؟

* این تضادها رو گفتم که بگم ما تو ایران چند نوع چادر-پوشی داریم. زهرا مینایی در این مورد خیلی خوب نوشته. اما من میخوام یه کم ریزترش کنم: یک دسته کسانین که واقعا چادر رو بعنوان حجاب برتر قبول دارن و در همه حال سعی میکنن بهش مقید باشن، یک عده به زور خانواده و یا دولت (منظورم برخی ادارات) چادرین. اینها خیلی مقید نیستن و هرجا که بتونن نقضش میکنن و از بدصحبت کردن درباره اش حتی زمانی که چادر سرشون هست ابایی ندارن. دسته آخر که ممکنه قاطی هم داشته باشه کسانین که به خاطر عرف چادرین. مثلا در یک محله سنتی زندگی میکنن و ممکنه خانوادتا حتی مذهبی نباشن ولی مجبورن مقید باشن.

* من اعتراض این کمپین رو بعنوان یک نقد درون گفتمانی قبول دارم. منظورم اینه که این حرف درستی هست که چرا جمهوری اسلامی که در طی این ۳۰ سال مدام میگه چادر حجاب برتر هست، میاد اجباریش میکنه که هرکسی بپوشه؟ چرا برخی ادارات یا دانشگاهها چادر اجباری هست؟ چرا در زندانها چادر اجباری هست که لابد همه مجرمان بالاجبار چادر بپوشن؟ آیا بهتر نیست فقط کسانی که حقیقتا انتخابش کردن بپوشنش و از اجباری کردن چادر حذر کنیم؟

* اما یک نقد بزرگ هم به این حرکت دارم (علاوه بر این ایراد که در شهرهای سنتی زنها فارغ از اینکه مذهبی باشن یا نه به دلیل حاکمیت عرف چادر میپوشن و اینرو ما نمیتونیم از کسی بگیریم) اما ایراد مهمتر مقدس نمایی چادر و چادری هاست که نتیجه اش نگاه از بالا به سایر محجبه ها و حتی پوشش هاست. ببینید اون چیزی که برای ما مهمه “حجاب” هست. اگه الان بیایم همه دخترها رو چادری کنیم ولی در رفتارشون مقید به عفاف نباشن، فایده اش چیه؟ مگه میتونیم محدود کنیم که چادر رو فقط خوبان بپوشن؟ آیا این حرکت شما یه نوع نگاه از بالا به سایر زنها نیست که حتی منِ نوعی غیرچادری هم علیرغم محجبه بودن توش هستم؟ مگه اینهمون دیدگاهی نیست که ما داریم نقد میکنیم؟ ما از زنهای سکولار دلخوریم به خاطر شعار: نه روسری نه توسری، که به این ترتیب میخوان زنهای محجبه رو تحقیر کنند. آیا به این ترتیب خودمونم در جهت مخالف اسیر همین شعار نشدیم؟ ما اینهمه زور میزنیم که بگیم آقاجان این نگاه از بالا به آدمها رو از بین ببرید، چه بهتره دقت کنیم خودمون تو این دام نیفتیم.

برچسب: ، ، ، ، ، ،