دُر در صدف

زیبایی هایت را در پوششی از صدف پنهان کردن نشانه حفظ امانت خدادادی است

دُر در صدف

زیبایی هایت را در پوششی از صدف پنهان کردن نشانه حفظ امانت خدادادی است

نظر آلیس

انسانها با استعداد تفکر منطقی و غیر منطقی به دنیا می آیند. انسان ها برای شادی ،تفکر ،عشق ورزیدن ،ارتباط برقرار کردن با دیگران و رشد و شکوفایی آمادگی دارند.آنها همچنین برای تخریب کردن خود،ناشکیبایی سرزنش کردن خود و اجتناب از شکوفا کردن امکانات رشد آمادگی دارند. به نظر الیس تجربه ی فردی هر انسانی بالاترین ارزش و اهمیت را در زندگی او دارد،انسان باید کاملاً در زمان حال زندگی کند .به نظر او انسان در سایه ی فعالیت شدید می تواند خودش را ارتقا بخشد و با نیروهای بالقوه ی خود به طور خلاّق زندگی کند.انسان موجودی انتخاب گر است و می تواند آنچه را که به نفع اوست برگزیند و بالاخره اینکه انسان با همه ی این توانایی ها باید محدودیت هایی را هم در زندگی اش بپذیرد (پاپن،1974؛الیس 1973؛کرسینی ،1973). وی انسان را موجودی تلقی می کند که کنترل قابل ملاحظه ای بر افکار ،احساسات و اعمال خود داردو معتقد است که انسان طبیعتاً برای انسان های دیگر یار و یاورند و بدانها عشق می ورزند .مشروط به اینکه در دام تفکر غیر منطقی اش گرفتار نشود .چرا که این نوع تفکر به تنفر از خویش و رفتار مخّرب نفس منجر می شود و سرانجام به تنفر از دیگران خاتمه می یابد و علاقه ی اجتماعی او را مختل می کند(پاپن 1974؛کریسنی 1973) آشفتگی هیجانی در مورد برداشت از آشفتگی هیجانی الیس معتقد است که افراد نیاز ندارند کسی آنها را بپذیرد یا دوست بدارد،هر چند که این ممکن است بسیار خوشایند باشد درمانگر به درمانجو می آموزد ،حتی زمانی که افراد مهم آنها را نمی پذیرد یا دوست ندارند. احساس افسردگی نکنند. درمان عقلانی –هیجانی 1-افراد را ترغیب می کند احساس های سالم غم را بخاطر نپذیرفته شدن تجربه کنند.2-سعی می کند به آنها کمک کند راهی برای غلبه بر احساس های ناسالم افسردگی و اضطراب پیدا کنند. الیس تاکید دارد که سرزنش کردن محور اغلب آشفتگی هیجانی است. بنابراین برای اینکه از روان رنجوری واختلال شخصیت بهبود یابیم ،بهتر است که سرزنش کردن خود و دیگران را متوقف کنیم و به جای آن ضرورت دارد که یاد بگیریم خود را به رغم نقایصی که داریم بپذیریم . الیس معتقد است که ما گرایش نیرومندی داریم به این که امیال و ترجیحات خود را به صورت بایدها،حتماًها ،خواست ها و دستورات تشدید کنیم .وفتی که ناراحتیم خوب است که به بایدهای جزمی و مستبدانه نهفته ی خود نگاهی بیاندازیم ،چرا که این خواسته ها احساس های اخلال گر و رفتارهای کژکار بوجود می آورند(الیس ،2001 ؛وددیدن ،1997). موارد زیر نمونه هایی از عقاید غیر منطقی اند که آنها را درونی می کنیم و به ناچار به خود شکن منجر می شود.(الیس ؛1994،1997؛1999؛الیس و دریدن 1997؛الیس و هارپر 1997): «من باید محبت و تایید تمام افراد مهم در زندگی ام را کسب کنم.» «من باید تکالیف مهم را با شایستگی تمام انجام بدهم» «چون عمیقاً میل دارم که افراد با من از روی منصفانه و ملاحظه برخورد کنند،آنها حتماً باید این کار را انجام دهند » ما گرایش نیرومندی داریم به اینکه با درونی کردن عقاید خودشکنی نظیر اینها خود را از لحاظ هیجانی ناراحت کنیم و به همین دلیل است که دستیابی به سلامت روانی و حفظ کردن آن واقعاً دشوار است(الیس 2001). نظریه ی شخصیت تعریف واژه ها:RET یا درمان منطقی –هیجانی فاقد واژه های بی معنی و مبهم است و دارای ساختارها و واژه های منحصر به فرد می باشددر واقع اینطور به نظر می رسد که این نظریه دو واژه دارد: 1- جبری: وقتی انسان به خود می گوید: باید ، بایست ، می بایستی که کاری را انجام بدهد یا انجام ندهد به اعتقاد الیس او در یک حالت اجبار قرار گرفته وی این گرایش ها را با عنوان ایدئولوژی جبری طبقه بندی می کند. 2-منطقی:واژه ی منطقی به صورت مطلق تعریف نمی شود .مردم بر اساس انتخاب ارزش ها،مقاصد و اهداف مختلف زندگی می کنند. وقتی که این ارزش ها را انتخاب کردند.در اینجا اگر چناچه فکر،احساس و عمل آنها همسو با اهداف و ارزش هایشان باشد منطقی بوده اند. اما چنانچه فکر،احساس و عمل آنها مخالف با اهداف و ارزش هایشان باشد. غیرمنطقی بوده اند. نظریه A-B-C شخصیت این نظریه برای درمان عقلانی –هیجانی اهیمیت زیادی دارد. A وجود یک واقعیت، رویداد یا رفتار فرداست.C پیامد هیجانی و رفتاری یا واکنش فرد است، این واکنش می تواند سالم و یا ناسالم باشد. A(رویداد فعال کننده )موجب C (پیامد هیجانی) نمی شود بلکه B که عقیده ی شخص درباره A است عمدتاً موجب C واکنش هیجانی می شود. تعامل این عناصر را می توان به صورت زیر نشان داد. A(رویداد فعال کننده ) B(عقیده) C (پیامد هیجانی و رفتاری) D (مداخله برای مجادله کردن ) E (تاثیر) F (احساس تازه) برای مثال اگر کسی بعد از طلاق دچار افسردگی شود،امکان دارد طلاق به خودی خود موجب واکنش افسردگی نشده باشد،بلکه عقاید فرد درباره ی شکست خوردن،طرد شدن یا از دست دادن همسر موجب آن شده باشد الیس خواهد گفت که عقاید فرد درباره ی طرد و شکست (در نقطه B ) عمدتاً موجب افسردگی می شود(در نقطه C) نه خود واقعه ی طلاق(در نقطه A).بنابراین انسانها عمدتاً مسبب بوجود آوردن واکنش ها و آشفتگی های هیجانی خود هستند . هدف رفتار درمانی عقلانی-هیجانی این است که به افراد نشان دهد چگونه می توانند عقاید غیر منطقی را که مستقماً ((موجب)) پیامدهای هیجانی آشفته آنها می شود تغییر دهند.(الیس ؛1999،الیس و دریدن 1997؛الیس و هارپر 1997). آشفتگی هیجانی چگونه پرورش می یابد؟جملات خود شکنی که درمانجویان مرتباً تکرار می کنند،نظیر اینکه «من به خاطر این طلاق قابل سرزنش هستم»«من آدم شکست خورده ای هستم و هر کاری که انجام دادم غلط بود»،«من آدم بی ارزش هستم».الیس بارها خاطرنشان می سازد که «شما عمدتاً به همان صورتی که فکر می کنید احساس می کنید».واکنش های هیجانی آشفته مانند افسردگی و اضطراب توسط نظام عقیدتی خودشکن درمانجویان که بر عقاید غیر منطقی استواراست شروع شده و تداوم می یابند. الیس (2001) دو عنصر دیگر را به چهار چوب A-B-C اضافه کرد. بعد از A،BوC نویت به D(مجادله کردن)می رسد . اصولاً به کار بردن روش هایی برای کمک به درمانجویان است تا عقاید غیر منطقی خود را به چالش بطلبد . این فرآیند مبارزه کردن سه عنصر دارد: ابتدا درنجویان یاد می گیرند عقاید غیر منطقی خود مخصوصاً «بایدها» و «حتماً های» مستبدانه را شناسایی کنند. بعد یاد می گیرند با عقاید کژکار خود به صورت منطقی و تجربی مجادله کنند و قویاً علیه اعتقاد به آنها برای خودشان دلایلی بیاورند. سرانجام درمانجویان یاد می گیرند عقاید غیر منطقی (خود شکن) را از عقاید منطقی(کمک کننده به خود) متمایز کنند (الیس 1994،1996). از بین این سه عنصر درمان عقلانی – هیجانی بر فرآیند مجادله کردن هنگام جلسات درمان و در زندگی روزمره تاکید دارد. سرانجام درمانجویان به E فسفه ی موثر می رسند که جنبه ی عملی دارد. نظام عقیدتی موثر جایگزین کردن افکار ناسالم با افکار سالم را شامل می شود. اگر در انجام این کار موثر باشیم F را نیز بوجود می آوریم که احساسات تازه است ،به جای اینکه به طور جدی احساس اضطراب و افسردگی کنیم ،به طور سالم تاسف می خوریم و مطابق با شرایط احساس ناامیدی می کنیم. مفهوم اضطراب و بیماری های روانی الیس اضطراب و اختلالات عاطفی را نتیجه ی طرز تفکر غیرعقلانی می داند . به نظر او افکار و عواطف کنش های متفاوت و جداگانه ای نیستند.از این رو،تازمانی که تفکر غیر عقلانی ادامه دارد،اختلالات عاطفی نیز به قوت خود باقی خواهند بود. انسان اختلالات و رفتار غیر منطقیش را از طریق بازگو کردن آنها برای خود تداوام می بخشد.به نظر الیس ،افرادی که خود را اسیر و گرفتار افکار غیر عقلانی خویش می کنند،احتمالاً خود را در حالت اساس خشم،مقاومت،خصومت،دفاع ،گناه ،اضطراب ،بی ثمری ،عدم کنترل و ناشادی قرار می دهند. انسان بوسیله ی اشیای خارجی مضطرب و بر آشفته نمی شود،بلکه دیدگاه و تصویری که او از اشیاء دارد موجب نگرانی و اضطرابش می شوند؛تمام مشکلات عاطفی افراد از تفکرات جادویی و ماهومی آنها سرچشمه می گیرد که از نظر تجربی معتبر نیستند .(پاپن،1974؛پاترسن ،1966). الیس اضطراب و اختلالات رفتاری را زاده ی طرز تفکر خیالی و بی معنی انسان می داند،به همین دلیل وجود چند اعتقاد را در ذهن فرد غیر منطقی می داند که اهم آنها را بر می شمریم(پاترسن،1966؛الیس 1973؛ پاپن،1974): 1-اعتقاد فرد به اینکه لازمه ی احساس ارزشمندی ،وجود حداکثر لیاقت،کمال و فعالیت شدید است. فرد منطقی بهترین کارها را به خاطر خودش انجام می دهد،نه به خاطر دیگران و درصد است که از خود فعالیت لذت ببرند و نه از نتایج . 2-اعتقاد به اینکه لازم است همه ی افراد جامعه او را دوست بدارند و تکریمش کنند.اگر کسی دنبال چنین خواسته ای باشد کمتر خود رهبر وبیشتر ناامن ومضطرب خواهد بود. این مطلوب است که انسان مورد محبت و دوستی قرار بگیرد ولی در عین حال فرد منطقی و عقلانی علایق و خواسته هایش راقربانی چنین هدفی نمی کند. 3-اعتقاد فرد به اینکه گروهی از مردم شرور و بدذات هستند و باید به شدت تنبیه بشوند ،این عقیده غیر منطقی است.زیرا معیار مطلقی برای درست ونادرست بودن وجود ندارد وانسان آزادی زیاد در انتخاب ندارد. 4-اعتقاد فرد به اینکه باید متکی به دیگران باشد و بر انسان قویتر دیگری تکیه کند اما وابستگی شدید به فقدان یا کاهش استقلال منجر می شود. 5-اعتقاد فرد به اینکه برای هر مشکلی فقط یک راه حل وجود دارد و اگر انسان به آن راه حل دست نیابد،بسیار وحشتناک خواهد بود. این طرز تفکر اشتباه است،زیرا هیچ گاه راه حل کاملی وجود ندارد و نتایجی که فرد از عدم دستیابی به این راه حل تصور می کند غیر واقعی است و به اضطراب می انجامد .فرد منطقی می کوشد تا راه حل های متعددی را برای مشکل خویش بیابد و از میان آن کامل ترین را انتخاب کند. الیس معتقد است که توسل به این عقاید به اضطراب و ناراحتی های روانی منجر می شود. راهبردهایی برای کشف اعتقاد های غیر منطقی الیس(1977،ص10)بعضی پیشنهادات مفید را برای کشف اعتقادهای غیرمنطقی ،ارائه داده اند این پیشنهادات عبارتند از : 1-در پی کشف مهیب سازی باشیدو از درمانجویان سوال کنید که ،چرا و به چه دلیل یا دلایلی این موقعیت مهیب یا ترسناک است؟ «من بیکار هستم 45 سال از عمرم می گذرد و دیگر نمی توانم شغلی را پیدا کنم،خانواده ام از گرسنگی خواهند مرد،این وضع نه تنها ترس آور بلکه یک فاجعه مهیب هم است» 2-در پی اعتقاداتی نظیر من نمی توانم آن را تحمل کنم، باشید و روشن سازید که درمانجوکدام جنبه از این موقعیت را غیر قابل تحمل می داند. «من نمی توانم اخراج شدنم را تحمل کنم،حتی اگر این آخرین کار باشد که قادر به انجام دادن آن باشم از آنها انتقام خواهم گرفت» 3-در پی سرزنش کردن ها و لعنت فرستاد نهایی باشید که درمانجو به خود یا به دیگران روا می دارد و از او سوال کنید شما کدام جنبه از این رفتار را غیر قابل بخشش تلقی می کنید؟ «من در شغلم موفق نیستم،من برای خانواده ام خوب نیستم ،من درد هیچ کاری نمی خورم» راه دیگر برای کشف اعتقادهای غیرمنطقی این است که در پی شناخت مشکلاتی باشیم که درمانجو در رابطه با مشکلات خود با آن مواجه می شود ."هر بار که به قصد ازدواج از یک دختر خانم از او می خواهم که با من صحبت کند،دچار حالت تهوع می شوم.لازم به گفتن نیست که وقتی هم با او صحبت می کنم،از شدت اضطراب مرتب پیچ وتاب می خوردم" این گونه نشانه های مرضی ثانویه ،ارتباطی با رویداد اصلی (صحبت کردن با دختر خانم و تقاضای ازداواج از او )ندارد و هر چه هست،در رابطه با حساسات ،افکار و رفتارهای درمانجو در پیش از قوع رویداد(احساس ترس،نابسندگی،بی مهارتی و...) است .( گر یگر،a1986،ص 205-204) تکنیک های درمانی درمان عقلانی –هیجانی روش های متعدد شناختی ،عاطفی ورفتاری درخود درد،همانند سایر شناخت درمانگران ،درمان عقلانی –هیجانی تکنیک ها را برای تغییر الگوی تفکر،احساس و رفتار مراجع با یکدیگر ترکیب می کند . با وجودی که این روش ترکیبی است،تمرکزبرا ایجاد رفتاری و شناختی است.درمان عقلانی –هیجانی تکنیک های خاصی برای تغییر خود باوری افکار در موقعیت های اجتماعی تاکید دارد .به علاوه برای شناخت باورها ،درمان عقلانی-هیجانی به فرد کمک می کند متوجه شوند چگونه باورهای آنها احساسات و رفتارهای آنها را از تفکرات ناکارا مد می سازد .مشکلاتی که در درمان عقلانی –هیجانی مورد بررسی قرار می گیرند عبارتند از : اضطراب،افسردگی،خشم،مشکلات زناشویی،مهارتهای بین فردی ضعیف،اختلالات شخصیت ،اختلال وسواسی،اعتیادو اختلالات روانی. روان درمانی الف)تعریف به عقیده ی الیس روان درمانی فرایندی است که در آن،با تمرکز شدید بر نظام اعتقادی فردیعنیb واصلاح آن،به تغییر رفتار اقدام می شود.(پاپن،1974؛ کریسنی،1793 ؛پاترسن،1966). ب)انتظار از روان درمانی یا هدف روان درمانی به طور کلی هدف از روان درمانی آن است که تغییرات مطلوبی درنظام اعتقادی فرد به وجود آورد و متعاقب آن،فرد رفتارهای مطلوبی از خود بروز دهد و پس از خاتمه ی درمان انتظار می رود که فرد عقاید غیر منطقی وغیر عقلانی خود را رها کند و به سوی تفکر منطقی و عقلانی روی آورد؛از مطلق گرایی و کمال جویی غیر منطقی بپرهیزد وبیشتر به خود ،بر اساس آنچه که هست ارزش بدهد،نه بر اساس آرمانهای بی پایه اش .فلسفه غیر عقلانی و غیر منطقی خود را نسبت به زندگی تغییر دهد و به آن یک فلسفه ی محکم منطقی بنشاند. در واقع از هدفهای عمده ی روان درمانی آن است که شخص اعتماد به نفس و قدرت تحمل ناملایمات را بدست آورد و خود را به سادگی قربانی هر خیر و شری نکند،بلکه استدلال صحیح ومنطقی را در اعمال و رفتار خود بکار گیرد.(پاپن،1974؛الیس 1973؛کریسنی 1973 ؛پاترسن ،1966). فرآیند درمان به طور کلی تمام تلاش درمانگر در جلسه ی درمان صرف وادار کردن مراجع به این مطلب می شود که از تفکر غیر عقلانی و متناقض با نفس خویش دست بردارد و فلسفه ی واقع بینانه تر ومنطقی تری در زندگی بدست آورد(پاپن ،1974،الیس ،1973 ؛کریسنی،1973). درمانگردر جلسه ی درمان با فردی مواجه است که حادثه ی نامطلوبی (a)برایش اتفاق افتاده است و دچار پیامدهای ناگوار عاطفی (c)شده است .مراجع طبق نظر الیس ،به غلط حالت اختلال عاطفی(iC) خود را به a نسبت می دهد و از افکار غیرعقلانی خود (ib)غافل است. درمانگر،که عقیده خلاف عقید مراجع دارد ، سعی می کند به او کمک کند تا عقاید غیر منطقی خود را کنار بگذارد و با آنها مبارزه کند (d )و عقاید و افکار عقلانی تر و منطقی تر را جایگزین آنها کند(e )و در نتیجه به شناخت بهتر (ce)و رفتار موثر دست یابد. مطالبی را که گفتیم می توان بر طبق نظر الیس در یک نمودار نشان داد(الیس 1973): a ib ic d e لذا دمانگر در نقطه ی d مراجع را وادار می کند که عقاید و افکار و نگرش های خود را مورد تردید و سوال قرار دهد و با آنها به مبارزه بپردازد تا اثرات این مبارزه در شناخت و رفتار اومتجلی شود.برای این کار درمانگر مشکل را از سه بعد شناختی ،عاطفی و رفتاری مورد بحث و بررسی قرار می دهد و به شیوه های فعال ،آمرانه و مستقیم به چاره چویی مشکل می پردازد (الیس ،1973؛پاپن، 1974؛کریسنی،1973). فنون و روش های درمان: 1-درمان شناختی :در این بعد ،درمانگر مراجع را متوجه غیر منطقی بودنش می کند و به او نشان می دهد که چگونه و چرا به آن حالت در آمده است؛و نیز رابطه ی بین عقاید غیرمنطقی را با اختلالات عاطفی و ناراحتی های او نشان می دهد .چون شناخت فرد در سایه ی کسب پاره ای از اطلاعات صورت می گیرد،لذا درمانگر در جربان درمان برای بالا بردن سطح شناخت بیمار از جزوات ،فیلم ها و نوارهای کاسب و ویدئوی مربوطه به درمان استفاده می کند و بیمار را به خواندن یا گوش دادن و یا تماشا کردن آنها وا می دارد. 2-درمان عاطفی:در این بعد درمانگر به عناوین مختلف مراجع را تشویق و وادار می کند تا عواطف خود را به طور عینی احساس کند و دست به تغییر ارزش های اساسی خود برند. در اینجا به مراجع نشان داده می شود که عواطفش بوسیله ی خود او و از راه زمزمه کردن عقاید نامطلوب با خود ،که مسبب اصلی ناراحتی و نگرانی او هستند ،به وجود آمده است.برای این کار درمانگر از شیوه های متعددی مثل ایفای نقش(برای نشان دادن نحوه ی پذیرش غلط و تاثیرآن در ارتباط فرد با دیگران )،الگوسازی (برای نشان دادن نحوه ی پذیرش ارزش های مختلف)،شوخی و بذله گویی (به منظور خط بطلان کشیدن بر عقاید اضطراب آور مراجع)،نصیحت و ترغیب (برای امتناع و ورزیدن از تفکرات ابلهانه ) و .....استفاده می کند. 3-درمان رفتاری:در این بعد درمانگر مستقیماً به اعمالی دست می زند تا مراجع رفتاری متفاوت با رفتار غیر عادی خود بروز دهد و بدین وسیله در رفتار او تغییری حاصل شود.برای رسیدن به این منظور از پاره ای روش های رفتار درمانی نظیر تعیین تکلیف ،خطر کردن،تصور کردن خویش در موقعیت های ناخوشایند و اضطراب آور، شرطی کردن فعال و کلاسیک و...استفاده می شود. در فرایند درمان،درمانگر نقش بسیار فعالی دارد و سعی می کند تا نگرش تازه تری به مراجع بیاموزد . در درجه ی اول ،پذیرش مراجع توسط درمانگر ،به مثابه ی یک انسان ،مطلوب است و درمانگر به سخنان او گوش فرا می دهد . اما به ندرت با احساسات برآشفته و مضطرب مراجع همدردی و همدلی می کند.درمانگر از سوی،نسبت به بیمار مهربان است و از سوی دیگر ،در مقابل تفکرات نامعقول مراجع سخت ایستادگی می کند و آنها را مورد حمله قرار می دهد . درمانگر همواره می کوشد تا در جریان درمان یک گام از مراجع جلوتر باشد.برای مثال قبل از اینکه مراجع به علت اختلال رفتار خود پی ببرد،درمانگر نوع تشخیص خود را،که همان شیوه ی تفکر غیر منطقی است،به او گوشزد می کند. (الیس ،1973؛هرشر ،1970؛پاپن 1974؛کریسنی 1973). در زمینه ی بینش نیز درمانگر به مراجع کمک می کند تا به سه نوع بینش عمده دست یابد: اول آنکه:متوجه شود که این رفتار غیر عادی او،گرچه در گذشته سابقه داشته است،ولی علت دارد که در زمان حال هم تداوم دارد و در رفتار او اثر می گذارد. دوم آنکه:مراجع این بینش را حاصل کند که خود او در تداوم بخشیدن به مشکلش نقش اصلی را برعهده دارد و با زمزمه کردن افکار غیر عقلانی و غیر منطقی با خودش به بقای مشکل کمک می کند. سوم آنکه:مراجع به صراحت اعتراف کند که تنها کسی که می تواند ناراحتی واضطراب های او را تخفیف دهد و. یا از بین ببرد فقط خود اوست ؛لذا،باید در این زمینه نقش فعال و سازنده ای را در پیش گیرد تا بتواند بر مشکل یا مشکلات خود غلبه کند(هرشر 1970؛کریسنی 1973). کاربرد درمان عقلانی –هیجانی درمان عقلانی –هیجانی در رابطه ای تک به تک ،روی مشکل خاصی تمرکز می کند.الیس (1994)می نویسد بیشتر درمانجویانی که تحت درمان فردی قرار می گیرند هفته ای 1 جلسه و در کل حدود 5 تا 50 جلسه حضور دارند . این درمان برای گروه درمانی نیز مناسب است زیرا به اعضا یاد داده می شود اصول آن را در موقعیت گروهی در مورد یکدیگر اجرا کنند .الیس توصیه می کند که اغلب درمانجویان ،یک زمانی علاوه بر درمان فردی،درمان گروهی را نیز تجربه کنند . درمان عقلانی-هیجانی در مورد مشاوره و با زوج ها و خانواده درمانی نیز اجرا شده است . در رابطه با زوج ها ،اصول رفتار درمانی عقلانی –هیجانی به زن و شوهر آموخته می شود تا بتوانند اختلافات خود را حل کنند یا دست کم در مورد آنها کمتر مشوش شوند. درخانواده درمانی،تک تک اعضای خانواده ترغیب می شوند توقع نداشته باشند سایر اعضای خانواده به صورتی رفتار کنند که مورد پسند آنهاست. در عوض،درمان عقلانی-هیجانی به اعضای خانواده می آموزد که آنها در درجه ی اول مسوول اعمال خود و تغییر دادن واکنش های خویش به موقعیت های خانواده هستند. درمان عقلانی –هیجانی به عنوان درمان کوتاه مدت کاملاً مناسب است،خواه در مورد افراد اجرا شده باشد یا گروهها یا زوج ها و یا خانواده ها.الیس در آغاز درمان عقلانی را به این دلیل بوجود آورد که روان درمانی را از اغلب سیستم های درمانی دیگر کوتاهتر و کار آمدتر کند؛از این رو این درمان اغلب کوتاه مدت است . روش A-B-C را برای تغییر دادن نگرش هایی که موجب آشفتگی می شوند می توان در ا تا 10 جلسه آموخت. درمان عقلانی –هیجانی رویکرد مفید برای کمک کردن به افرادی است که دچار بحران شده اند. در اغلب بحران ها ،دیدگاه شناختی ما در مورد اینکه واقعه ی خاصی چگونه بر ما تاثیر بگذارد اهمیت زیادی دارد . درمان عقلانی –هیجانی می تواند به افراد کمک کند شناخت های کژ کار خود را تشخیص دهند و در ضمن به آنها نشان دهد که چگونه هیجان ها و رفتار های آنها بر نحوه ای که درمورد رویدادها فکر می کنند تاثیر می گذارند. نقایص درمان عقلانی – هیجانی مثل تمام رویکردهای روانشناسی این رویکرد نیز دارای نقایصی است،از جمله نقایص این رویکرد: 1-نداشتن هیچ نوع تاکید خاص نسبت به اهمیت و لزوم روابط و شرایط درمانی از نوع همدلی بین درمانگر و درمانجو می باشد. 2-از آن جایی که لازم است درمانجویان برای مدت طولانی در جلسات درمان شرکت کنند اگر درمانجویان احساس کنند که به آنها گوش داده نمی شود و اهمیتی به آنها داده نمی شود به احتمال خیلی زیاد از ادامه شرکت در جلسات درمانی صرف نظر می کنند. 3-ویژگی های متافیزیکی این رویکرد نیز باعث می شود بکارگیری که آن برای بیشتر درمانگران دشوار باشد و تنها درمانگرانی بتوانند از آن بهره بگیرند که در کار خود بسیار دقیق ،دانا،هوشیار و موشکاف هستند. منابع کری ،جرالد ،مترجم سید محمدی، یحیی، نظریه های مشاوره و راون درمانی، 1385 شیلینگ، لوئیس مترجم سیده خدیجه آرین نظریه های مشاوره و روان درمانی1375 شفیع آبادی، عبدالله نظریه های مشاوره و روان درمانی 1386 ساعتچی ، محمود نظریه های مشاوره و روان درمانی 1377 اینترنت سایت ویکی پدیا

نویسنده : رضا منافی : ۱۱:٤٤ ‎ق.ظ ; یکشنبه ٢٢ آذر ،۱۳۸۸
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد