دُر در صدف

زیبایی هایت را در پوششی از صدف پنهان کردن نشانه حفظ امانت خدادادی است

دُر در صدف

زیبایی هایت را در پوششی از صدف پنهان کردن نشانه حفظ امانت خدادادی است

زهرا نوشته تو وبلاگش:http://zahra-hb.com/?s=

چادرم را لگد نکنید پستی هست که گلدختر نوشته و توش از منم دعوت کرده که درباره شکستن حرمت چادر بنویسم. هرچند در حال حاضر پوشش من چادر نیست اما حجاب انتخاب من و یکی از دغدغه های من هست. به این ماجرا از جوانب زیادی میشه نقد کرد اما این پست در پاسخ به این دعوت خاص است. (سری دیگر لینکها)

* خلاصه ماجرا: سکینه آشتیانی رو حتما می شناسید. در هفته های اخیر اگه اخبار گوگل رو راجع به ایران نگاه کنید و یا تگهای توئیتر رو این اسم رو به کرات می شنوید. جرم خانم آشتیانی قتل همسرش و زنا هست و ایشون چند سالی بود که در زندان بودند تا اینکه به دلیل زنا محکوم به سنگسار شدند و سروصداش بلند شد و باعث شد مجازاتش فعلا متوقف بشه. اما محمد مصطفایی که ظاهرا وکیل ایشون بوده، بعد از دستگیری همسرش به طور غیرقانونی و بدلیل اونچه که “ترس از بازداشت” نامیده، از ایران فرار میکنه و توسط پلیس ترکیه دستگیر میشه و تقاضای پناهندگی میکنن و الان هم نروژ هستن و مصاحبه های زیادی هم با اینور و اونور انجام دادن. اینها باعث شده که جمهوری اسلامی خانم آشتیانی رو وادار به اعترافات تلویزیونی بکنه و خانم آشتیانی هم در این اعترافات علاوه بر تائید جرمهاش میگه که تا به حال آقای مصطفایی رو ندیده و … (ویدئوی کامل)  و اما این اعتراضات از جایی شروع شد که خانم آشتیانی در اعترافات تلویزیونی چادر پوشیده بودند و دوستان چادری ما اعتراض کردند که چرا صدا و سیما سر یک زن قاتل و زناکار چادر سر کرده!

۱) چادر به منزله هویت: چند روز پیش با یکی از دوستانم درباره یک دختر یک شخصیت سیاسی بحث می کردیم که رسید به همسرش. همسر این آدم چادری هست ولی در پروفایل فیس بوکش عکسی از خودش با فول میک آپ گذاشته با اینکه روسری هم سرش هست ولی دوست من میگفت که در شان یک زن چادری نیست که عکسی از خودش با آرایش اینطوری بذاره آواتارش. این دوست من معتقد بود که چادر هویت یک زن چادری هست ، یعنی طرف وقتی این پوشش سخت رو انتخاب کرده “همه” ازش انتظار دارن که همه جا مقید بهش باشه.

۲) حلقه بی پایان: هفته پیش در وبلاگ شادی صدر خوندم که همونقدر که باید ارزشهای زنان مذهبی توسط سکولارها به رسمیت شناخته بشه (و البته ایشون نوشتن که در ایران مجبوریم بشناسیم) همونقدر هم باید زنان مذهبی ارزشهای زنان سکولار رو بهش احترام بذارن و البته خانم صدر حتی زحمت نکشید لحن تلخ و تندش رو در این نوشته نسبت به حجاب و چادر تعدیل کنه. چون در همون پست نوشتن: ((این پست را نوشتم برای اینکه از چند روز پیش به این طرف مدام به یاد آن زنان گمنام و ایستادگی شان برای اینکه همانی که هستند، باشند می افتم و نیز به این جمله صدیقه دولت آبادی در وصیتنامه اش فکر می کنم که : “زنانی را که با چادر به مزارم بیایند نخواهم بخشید.” )) و البته چند پاراگراف پائینتر دلیل سطحی ای از یه خانمی که چادر رو کنار گذاشته آوردن. من با کنار گذاری مشکلی ندارم دلیلی که آورده بهانه است بیشتر، چون این لباس نیست که به کسی ظلم میکنه این آدمها هستن! و در پایان نوشتن کاش زنهای چادری اینطوری بیشتر بودند یعنی به همین دلیل کشف حجاب کنند. آدم یاد دلایل خنده دار فریبا داوودی مهاجر در کشف حجابش می افته. اینطور میشه سکولارها از محجبه ها انتظار احترام دارن و بالعکس!


۳) اولین شوک: دانشجو بودم. صبح ساعت ۸ رسیده بودیم لاهیجان. چند روز تعطیلی پشت سر هم بود و اتوبوس برای اینکه به سرویس بعدی برسه توی راه هیچ نگه نداشت. برای همین به محض اینکه پیاده شدم دنبال WC بودم. منتها اون موقع صبح پارک لاهیجان (همونی که نزدیک استخره) خیلی خلوت بود. یه خانم چادری قوی هیکل آرام توی پارک قدم میزد. دویدم و بهش رسیدم که ازش بپرسم نزدیکترین WC گذاشت؟ وقتی خانمه برگشت خیلی جا خوردم. آرایش خیلی غلیظی داشت، ابروهاش رو تتو کرده بود و سایه عجیبی هم پشت چشماش داشت. با تظاهر به مهربانی و انگار که من بهش کد داده باشم، به ۲ تا ماشینی که کنار خیابون پارک بودن اشاره کرد و گفت: هر کدوم رو که میخوای انتخاب کن. اینها توی چالوس و رامسر ویلا دارن. ما … گروهی هم داریم و داشت ادامه میداد که من با همه توانم دویدم که ازش دور بشم. هیچوقت توی زندگیم یادم نیست که اونقدر سریع دویده باشم که هم از این زن چادری دور بشم و هم از اون ۲ تا ماشین. تا مدتها برام سوال بود این چرا چادر سرش کرده بود؟

* این تضادها رو گفتم که بگم ما تو ایران چند نوع چادر-پوشی داریم. زهرا مینایی در این مورد خیلی خوب نوشته. اما من میخوام یه کم ریزترش کنم: یک دسته کسانین که واقعا چادر رو بعنوان حجاب برتر قبول دارن و در همه حال سعی میکنن بهش مقید باشن، یک عده به زور خانواده و یا دولت (منظورم برخی ادارات) چادرین. اینها خیلی مقید نیستن و هرجا که بتونن نقضش میکنن و از بدصحبت کردن درباره اش حتی زمانی که چادر سرشون هست ابایی ندارن. دسته آخر که ممکنه قاطی هم داشته باشه کسانین که به خاطر عرف چادرین. مثلا در یک محله سنتی زندگی میکنن و ممکنه خانوادتا حتی مذهبی نباشن ولی مجبورن مقید باشن.

* من اعتراض این کمپین رو بعنوان یک نقد درون گفتمانی قبول دارم. منظورم اینه که این حرف درستی هست که چرا جمهوری اسلامی که در طی این ۳۰ سال مدام میگه چادر حجاب برتر هست، میاد اجباریش میکنه که هرکسی بپوشه؟ چرا برخی ادارات یا دانشگاهها چادر اجباری هست؟ چرا در زندانها چادر اجباری هست که لابد همه مجرمان بالاجبار چادر بپوشن؟ آیا بهتر نیست فقط کسانی که حقیقتا انتخابش کردن بپوشنش و از اجباری کردن چادر حذر کنیم؟

* اما یک نقد بزرگ هم به این حرکت دارم (علاوه بر این ایراد که در شهرهای سنتی زنها فارغ از اینکه مذهبی باشن یا نه به دلیل حاکمیت عرف چادر میپوشن و اینرو ما نمیتونیم از کسی بگیریم) اما ایراد مهمتر مقدس نمایی چادر و چادری هاست که نتیجه اش نگاه از بالا به سایر محجبه ها و حتی پوشش هاست. ببینید اون چیزی که برای ما مهمه “حجاب” هست. اگه الان بیایم همه دخترها رو چادری کنیم ولی در رفتارشون مقید به عفاف نباشن، فایده اش چیه؟ مگه میتونیم محدود کنیم که چادر رو فقط خوبان بپوشن؟ آیا این حرکت شما یه نوع نگاه از بالا به سایر زنها نیست که حتی منِ نوعی غیرچادری هم علیرغم محجبه بودن توش هستم؟ مگه اینهمون دیدگاهی نیست که ما داریم نقد میکنیم؟ ما از زنهای سکولار دلخوریم به خاطر شعار: نه روسری نه توسری، که به این ترتیب میخوان زنهای محجبه رو تحقیر کنند. آیا به این ترتیب خودمونم در جهت مخالف اسیر همین شعار نشدیم؟ ما اینهمه زور میزنیم که بگیم آقاجان این نگاه از بالا به آدمها رو از بین ببرید، چه بهتره دقت کنیم خودمون تو این دام نیفتیم.

برچسب: بحث، جامعه، جمهوری اسلامی، حجاب، ظاهر، لباس، پوشش

معضل بدحجابی و اما و اگرهای چادر رنگی

بدحجابی و رواج پوشش های غیر منطبق با دستورات دینی، تنها یکی از مشکلاتی است که کشور ما با موقعیت جغرافیایی و اعتقادی خاصی که دارد با آن دست به گریبان است؛ ولی حضور بیش از حد این مسئله در مطالبه ها، تذکرها و هشدارها، نسبت به مشکلات دیگر سوال بر انگیز است. سوالی که حکایت از این حقیقت تلخ دارد که هر مسئله دیگری با این درجه از فهم مشترک و دیرینه از آن و تلاش دائمی و بدون وقفه برای رفع آن، تا به حال به فراموشی سپرده شده بود ولی معضل بدحجابی نه تنها حل نشده است بلکه روند آن نیز رو به اصلاح نیست.

وضع وخیم حجاب و نگرانی ناشی از آن، پرداخت بیشتر را نسبت به این موضوع سبب شده است، به طوری که در روزنامه ها، سایت ها و سخنرانی ها می توان از ستون ثابت حجاب نام برد. این شرایط موضوع حجاب را به پر کارشناس ترین زمینه ها تبدیل کرده است که نفیاً یا اثباتاً در ابعاد مختلف آن اظهار نظر می کنند.

با صرف نظر از نوشتجات و مطالب احساسی و بی توجه نسبت به همه ابعاد مسئله حجاب، آنچه در بین تحلیل های منطقی جالب توجه است، انحصار در جمعی از ریشه یابی ها و راه حل هایی است که گذر زمان، سهم و نقش اندک آن ها را در این مسئله ثابت کرده است. این ریشه یابی ها و راه حل ها همانند پشمی که بارها زده شود مدام بازتبیین شده و حجم زیادی از تولیدات مرتبط با حجاب را شامل می شوند.
آنچه همانند مقاله قبل، باعث قلم فرسائی در این مقاله نیز شده است تلاش برای آسیب شناسی و ارائه راهکار با قید واقع بینی و در عین حال در چارچوب اصول و ارزش های حاکم است. مدلی که به خاطر خود سانسوری، دور بودن از متن مردم و یا اصالت بخشیدن به حاشیه های پر رنگ تر از متن، در انبوه نوشتجات و مطالب کمتر دیده می شود.

با اینکه در نوشته قبلی، گفتار و رفتار دولتمردان و کارکرد حکومت به عنوان عوامل نه چندان مطرح ولی تأثیرگذار در بدحجابی جامعه تشریح شد، ولی وجود علل غیرمستقیم و تلاش برای برطرف کردن آنها، ما را از تصمیم گیری و راحل یابی های مستقیم در این زمینه بی نیاز نمی کند. تلاش برای ارائه راه حل مستقیم موضوعی است که در نوشته حاضر بدنبال آن هستیم.

با مروری در چاره اندیشی های مستقیم مطرح شده برای مسئله حجاب، عمدتاً آنها را ناظر بر سه محور اساسی می یابیم: تبلیغ پوشش مناسب، تأمین پوشش مناسب و برخورد انتظامی با هنجار شکنان. سه محوری که بیشتر با عبارات «کار فرهنگی»، «سامان دهی مد و لباس» و «گشت ارشاد» برایمان آشنا هستند.

این سه محور، به علت نبود متولی واحد در پیگیری مسئله حجاب و یا حتی فراتر از آن عدم جمع بندی واحد و همه جانبه در ارکان نظام، با رویکردهای متفاوتی پیگیری می شود. در «کار فرهنگی» در کنار انگیزش های احساسی، از تاریخچه، فواید و معیارهای پوشش مناسب سخن به میان آمده و در ارائه مصداق، چادر سیاه به عنوان بهترین پوشش تبلیغ می گردد. طرح شعاری و ناکام «ساماندهی مد و لباس» در عمل از چیزی جز تلاش برای رهائی بازار از چنگال مانتوهای تنگ و مدل های جلف لباس فراتر نرفته و «گشت ارشاد» نیروی انتظامی در مواقعی که شرایط محیطی حاکم بر جامعه اجازه دهد به جای بدحجابی، مصادیق بی حجابی را موضوع تذکرها و برخوردهای خود قرار می دهد.

با دقت در رویکردهای این سه محور، مشخص می شود که به دلیل عدم لحاظ واقعیت های جامعه، آنچه در قالب کار فرهنگی توصیه می شود کمترین سهم در ساماندهی مد و لباس داشته و هم چنین فرسنگ ها از خط قرمز نیروی انتظامی برای برخورد قهری دور است.

این مسئله حکایت از شکافی عمیق بین خواسته متولیان جامعه و آنچه اکثریت مردم نسبت به پذیرش و اجرای آن توجیه هستند دارد. مشاهده این شکاف معمولاً این سوال را به دنبال می آورد که آیا امکان تقلیل شرایط پوشش برای شمول و جذب اکثریت بیشتری از افراد جامعه وجود دارد؟ یا به عبارتی حداقل های پوشش مناسب از منظر دین چیست؟ حداقل هائی که در تبیین و تبلیغ حجاب باید بیان شده، ساماندهی مد و لباس تا مرز آن بوده و پلیس ارشاد به تخطی کنندگان از آن تذکر داده و با تکرار کنندگان برخورد نماید.

غایتی که شهید مطهری در کتاب مسئله حجاب خود در تبیین حد و مرزهای پوشش دینی محور قرار داد گرچه در آن زمان با عکس العمل بدنه سنتی حوزه مواجه گردید ولی امروز فتوای اکثر مراجع مطرح با آن مطابقت دارد. بنا بر این دیدگاه پذیرفته شده، حضور زن در جامعه باید به گونه ای باشد که انواع التذاذات جنسی تنها در چارچوب ازدواج قانونی و به محیط خانواده محدود گردد. به عبارت ساده تر این حضور باید به گونه ای باشد که زن به واسطه زنانگی خود جلب توجه ننماید. پوشش مناسب تنها یکی از عامل ها در کنار رفتار و گفتار حیامحور برای نیل به این هدف است که با این فلسفه، حد و مرزهای آن تعیین می گردد.

مطابق نظر غالب، شرع مقدس اسلام در مسئله میزان پوشش، جواز بر عدم پوشش وجه و کفین با قید عدم آرایش می دهد، ولی در مورد نوع آن، مشروط بر جلب توجه نکردن و بدن نما و حجم نما نبودن، امکان انطباق جوامع مختلف را در طول زمان و بعد مکان با این دستور فراهم می آورد. بنابراین در این چارچوب، عرف است که حجاب بودن یا نبودن یک پوشش را تعیین می کند. بر این اساس ممکن است پوششی از حیث شکل و رنگ در یک جامعه مصداق حجاب بوده ولی در جامعه ای دیگر به علت جلب توجه نمودن حجاب نباشد.

به عنوان مثال حجاب شیعیان لبنان، روسری های بسیار بلند با مانتو گشاد، بلوز و دامن و حتی بلوز و شلوار با موهای کاملاً پوشیده است. در حالی که عرف جامعه ما متفاوت از آن بوده و در طول زمان دچار تغییر نیز شده است. تا سال های نه چندان دور، لباس های محلی با رنگ های متنوع و چادر به صورت رنگی طرح دار و سیاه استفاده می شد. با گذشت زمان استفاده از لباس های محلی و چادرهای طرح دار کمتر شده و چادر سیاه و مانتو جای آن را گرفته است.

بنابراین رنگ و نوع حجاب بیشتر از اینکه مذهبی باشد مقوله ای فرهنگی و تابع عرف است. عرفی که همیشه دستخوش تغییر بوده و هم چنین می توان متناسب با نیاز تغییرش داد. این نکته ، محور بحث در این نوشته است که در ادامه با با بازگشت به آن به دنبال ارائه راه حل مناسب خواهیم بود.

روند فعلی تغییر در جامعه ما، متأسفانه حاکی از کاهش چادر سیاه و اقبال بیشتر به مانتو و دیگر پوشش های غیر منطبق با معیارهای دینی است. این اقبال و ادبار، اگر چه در نگاه عمیق تر ریشه در سست شدن اعتقادات دارد ولی به ظاهر نشان دهنده تغییر ذائقه و سلیقه مردم در نوع پوشش نیز هست. با وجود این تغییر سلیقه سوال اینجاست که نسخه تجویزی متولیان، برای با حجاب ماندن زنان و دختران این جامعه چیست؟ به دنبال نهادینه شدن چه مدلی هستند و درصد توفیق آنها چقدر است؟

از محتوای سخنرانی های تریبون های نظام، پاسخ استفتائات، عکس و نوشته پوسترها و بروشورهای تبلیغی حجاب، پوشش برگزیدگان همایش های تجلیل از بانوان محجبه و محدودیت های پوششی در بعضی از نهادها و اماکن و . . . سیاستی جز پذیرش و تبلیغ صرف چادر سیاه را نمی توان نتیجه گرفت. در یافتن این سیاست باید حساب نمایش رسانه ای پوشش های دیگر و یا پذیرش آنها در دیدارها و جلسات، به خاطر مصلحت اندیشی و ناچاری جدا دانست.

سوال اساسی تر این است که با اینکه شرع مقدس دست ما را در نوع پوشش باز گذاشته است و عرف جامعه ظرفیت و تقاضای پذیرش مدل ها و رنگ های مختلف پوشش های شرعی دیگر را دارد، این همه اصرار بر چادر سیاه که از قضا نسل جدید جامعه ما از آن رویگردان است چیست؟

مهمترین و قریب به ذهن ترین علت می تواند برتری آن بر سایر پوشش ها باشد. برتری که با در نظر گرفتن شاخص های دینی، قابل قبول و ثابت شده است. ولی اصرار بر پیاده کردن عالی ترین درجه یک تکلیف شرعی در جامعه، با وجود ظرفیت های متفاوت پذیرش چارچوب های دینی در بین مردم، غیرمنطقی و نشدنی است. قطعاً اگر متناسب با طبیعت آدمی این امر امکان پذیر بود، منطقه الفراغ وسیع در نوع پوشش دینی متناسب با فرهنگ ها و ظرفیت های مختلف، از جانب خداوند متعال لحاظ نمی شد و همه بر داشتن کاملترین نوع پوشش امر می شدند؛ زیرا که دست باری تعالی در تکلیف این مسئله از همه بازتر بوده است. همانطور که در اعمال عبادی نیز با اینکه مستحبات انسان را بیشتر به هدف قرب خدا نزدیک می کند ولی در تشریع، تنها به حداقل های واجبات اکتفا شده است تا تکلیف فراتر از توان عمومی نبوده و بدین ترتیب دین سهله و سمحه نام  گیرد.

اگر بنا به مصالح اجتماع، زن را که طبیعتاً گرایش به تبرج و خودنمائی دارد نمی توان آزاد گذاشت، همچنین نمی توان حس تنوع طلبی او را به رسمیت نشناخته و انتظار داشت که در همه جا و در هر سنی با یک پوشش یکنواخت و رنگ سیاه در جامعه حاضر شود. چه اشکالی دارد که به عنوان مثال حکومت رنگ های متنوع و سرد چادر را که به جهت نوع، حجاب برتر است به رسمیت شناخته و تبلیغ نماید و بدین ترتیب از کنار رفتن تدریجی این پوشش برتر جلوگیری کرده باشد.

اگر دختری بتواند با رنگ چادر خود حس تنوع طلبی و اقتضائات سنی خود را پاسخ دهد دیگر لزومی به جایگزینی چادر با دیگر پوشش ها نخواهد دید. بی شک اگر به حس آراستگی بانوان به این گونه که هیچ تناقضی با شرع ندارد میدان داده شود، از حجم سرسام آور واردات و مصرف لوازم آرایشی نیز در کشور کاسته می گردد.

مشکل کار اینجاست که اصرار ما بر نازیبا بودن حجاب است. به نظر ما، اگر دختران و زنان بخواهند چادری باشند همه باید یک سلیقه داشته و حتماً سیاه بر تن کنند و گرنه باید عطایش را بر لقایش ببخشند. ترس ما از رنگی شدن چادر این است که خانم ها امروز این چادر و فردا چادر دیگر سر کنند و در واقع مد چادر راه افتاده و دیگر استفاده از آن برای اعتقاد نباشد. جالب است که از طرفی در خروجی هایمان کار فرهنگی تأثیر گذاری برای تقویت اعتقادات مردم نداریم و از طرف دیگر استفاده از چادر را منوط به اعتقاد به آن می دانیم و به این ترتیب با کم کاری و تصلب، این نوع برتر حجاب را از جامعه محو می کنیم.

برای امتناع از پذیرش و تبلیغ چادر رنگی، اشکال جلب توجه کردن وارد نیست. زیرا که جلب توجه اولیه این پوشش، از جدید بودن آن در جامعه نشأت گرفته و در اندک زمانی با رواج آن از بین خواهد رفت. مخالفت به بهانه سوء استفاده از این پوشش و رواج رنگ های زننده نیز وارد نیست. این سخن همان ایراد کهنه ای است که به دیدگاه شهید مطهری در کتاب مسئله حجاب گرفته شد و با پاسخ استاد مواجه گردید. بدیهی است که چادر رنگی نیز برای خود خارج از عرفی دارد که باید با برخورد نیروی انتظامی مواجه شود.

نویسنده با طرح این موضوع به هیچ وجه به دنبال زیر سوال بردن و احیاناً تضعیف پایگاه چادر سیاه نیست. زیرا که در کامل و برتر بودن آن شکی نبوده و اتفاقاً باید در توصیه ها و تبلیغ های فردی ابتدا بر آن اصرار داشت و از گفتن برتری های آن کوتاهی نکرد. ولی اتخاذ سیاست کلان حکومتی مسئله ای است که باید متناسب با عموم مردم و شرایط حاکم بر جامعه باشد. وقتی با اتخاذ این تصمیم، زنان و دختران جامعه با حجاب تر می گردند چرا نباید آن را به کار بست.

با توجه به استفتائات موجود، به غیر از ایراد جلب توجه کردن ـ که به آن اشاره شد ـ به نظر نمی رسد مشکل خاصی با این مسئله وجود داشته باشد به غیر از این دغدغه که با تبلیغ و به رسمیت شناختن چادرهای رنگی چه بر سر چادر سیاه خواهد آمد. آیا با تبلیغ چادرهای رنگی فقط مانتوئی ها و بدحجاب ها به آن جذب شده و آن را انتخاب خواهند کرد و یا همانند آن چه در به بازار آمدن چادرهای ملی صورت گرفت، چادرهای سنتی را نیز جایگزین خواهند شد؟

از این نگرانی مشخص می شود که در نگاه متولیان ما، چادر سیاه تنها به عنوان یک پوشش مناسب نیست که با پوشش مناسب دیگر جایگزین شود. در نگاه آنها چادر سیاه نشان دهنده هویت ملی است. هویت ملی انقلابی که دشمنان زیادی داشته و از همه اسباب و روش ها از جمله پوشش زنان و چادر سیاه، برای مقابله با آن بهره می گیرد. بنابراین چادر سیاه فقط یک پوشش نیست، بلکه خاکریزی است در یکی از جبهه های درگیری و نگرانی از این است که آیا رها کردن این خاکریز، رهاکردن پی در پی خاکریز های دیگر را نیز در پی خواهد داشت تا دشمن به هدف خود که همانا از بین بردن هویت اسلامی و ایرانی ما است دست یابد.

با فرض کم رنگ تر شدن استفاده از چادر سیاه با به روی کار آمدن چادرهای رنگی، در جواب این نگرانی می-توان از این زاویه به ماجرا نگریست که اگر پوشش زنان جبهه درگیری در یک جنگ تمام عیار است، لازمه پیروزی در هر جنگی و مخصوصاً در این جنگ نرم، ابتکار و موقعیت سنجی است تا توطئه حریف خنثی گردد. ولی افسوس که هر چقدر حمله بیشتر دشمن را مشاهده می کنیم به همان اندازه از ابتکار فاصله گرفته و سیاست مرغ یک پا دارد را بر می گزینیم.

گرچه نباید به بیشتر اتهاماتی که دشمنان و بدخواهان این نظام مطرح می کنند وقعی نهاد ولی بهتر است در چارچوب اصول و ارزش ها، تا آنجا که امکان دارد از آنها خلع ید کرد. با تبلیغ چادرهای رنگی، زمینه برای سوء تبلیغ دشمن مبنی بر مخالف بودن اسلام با شادی از بین رفته و سوال چرائی عدم توجه به تأثیر روانشناختی رنگ ها بر سلامت روانی و نشاط جامعه بی پاسخ نمی ماند.

قطعاً با شنیدن اخباری مبنی بر گرایش زنان کشورهای دیگر اسلامی به چادر سیاه که نماد حجاب ایرانی است، نگرانی آینده این پوشش دو چندان می شود. ولی حال درونی جامعه ای بیمار، باید تعیین کننده تر از شرایط پیرامونی و قضاوت های دیگران باشد. نباید حرکت متناسب با مقتضیات زمان را کم آوردن نام گذاشت و هم چنین نباید هدف را قربانی وسیله نمود.

با اینکه در چند سال اخیر با اقداماتی چون حضور با چادر رنگی یک مجری خانم در سیما و یا خبر دبیر شورای اجتماعی وزارت کشور از ترویج آن، زمزمه هائی از چادر رنگی شنیده شده است، ولی این تلاش های فردی و پراکنده بدون جمع بندی حکومتی بر سر این مسئله و تصمیمات کلان ره به جائی نمی برد.

در آخر روی سخن با مسئولین است که اگر اصلاح وضعیت نامناسب حجاب که مفاسد اجتماعی زیادی را نیز به دنبال دارد منوط بر یک تصمیم درست از سوی شماست هر کوتاهی منتظر جواب قانع کننده در فردای قیامت است.


ابوذر الطافی

سرنخ هایی متفاوت در معضل بدحجابی

مروزه مشاهده عباراتی همچون «از پذیرش بانوان بد حجاب معذوریم» و یا «رعایت حجاب اسلامی در این مکان الزامی است» بر ورودی ادارات، فروشگاه ها، رستوران ها و حتی بر روی بلیط  های مسافرین، در کنار مراجعه کنندگان و حتی گردانندگانی بی توجه نسبت به این محدودیت ها برای همه عادی شده است. چشم ها و گوش ها مدت هاست که به اصرار و تهدید از یک سو و امتناع و لجبازی از سوی دیگر در قصه پر غصه حجاب عادت کرده است. 

تشریح فلسفه و فواید حجاب توسط هزاران واعظ و خطیب، بیان مداوم در خطبه های نماز جمعه، برگزاری همایش های سراسری عفاف و حجاب، تذکر در تک مصرع های اشعار مداحی ها، تهیه و توزیع بسته های فرهنگی حجاب، پوسترها و جملات تشویق کننده و تحدید کننده در اماکن و معابر و حتی در تفرجگاه های کوهستانی و گشت ارشاد نیروی انتظامی در کنار ساعت ها برنامه رسانه-ای و عدم نمایش مدل های نامناسب پوشش، تنها بخشی از تلاش ها و تقلّاها جهت غلبه بر این معضل فرهنگی بوده اند. با این وجود ویترین های البسه فروشی ها و در نهایت قامت افراد جامعه، چنان لجام گسیخته انواع مدها و لباس های نامناسب را بر خود می بیند که گویا آن همه تلاش و برنامه برای این معضل نبوده است.

این تلاش های دائمی، هر از چند گاهی در پی اعتراضی از باب عمل به تکلیف، در یک نطق پیش از دستور مجلس یا یک مقاله روزنامه  و یا پیش خطبه نماز جمعه ای شدت می گیرد و متولیان و مسئولان از حیث وظیفه یا جهت رفع انگشت اتهام در چنین مشکلی ریشه دار و فراگیر، راه حل هایی که گویا حافظه کوتاه مدتشان کارساز نبودن آنها را از خاطر برده است تکرار می نمایند تا با تذکرات و انتقادات اصحاب علم و فرهنگ دوباره آنها را به کنار نهند.

مشاهده این همه تلاش و ناکامی، آدمی را به حیرت وا می دارد که چگونه با این همه تلاش سازمان ها و نهادهای عریض و طویل فرهنگی و از قضا با فهم مشترکی از مسئله، امروز نمی توان ادعای کنترل و تسلط بر این مشکل را داشت. براستی آیا راه حلی برای آن وجود ندارد؟ و یا ریشه یابی ها اشتباه بوده است و آیا می شود که همه اشتباه کنند؟

در کشوری که در همه عرصه ها به گونه ای شاهد گسست بین مراکز پژوهشی و نهادهای تصمیم ساز و مجری است ادعای بهره گیری از همه ظرفیت ها برای حل این مشکل، چندان قابل پذیرش نیست. نکته ای که جای خالی الگوی تربیت دینی و تحلیل های عمیق روان شناختی و جامعه شناختی در تبیین ها و آسیب شناسی های مسئولین و متولیان برنامه های فرهنگی، بر آن مهر تأئید می زند.

 گر چه با مستقل نبودن معضل بدحجابی از سایر ناهنجاری های فرهنگی و جایگاه آن به منزله تب جامعه ای بیمار که در همه شئون زندگی خود در برزخی بین سنت و مدرنیته گیر کرده است، نمی توان صائب و جامع بودن راه حل ها را در حیطه تلاش های نظری مدعی شد، ولی با چنین بهانه هایی، بهره نگرفتن از تمامی ظرفیت ها عقلانی نبوده و کاملاً غیر قابل دفاع است. این امر در شرایط امروز که تلاش های زیادی جهت سوء استفاده از چنین ناکامی بزرگی برای درستنمایی ایده تجدید نظر و یا حذف صورت مسئله انجام می گیرد بیشتر ضرورت پیدا می کند.

این نوشته درصدد آن است که سرنخ هایی را مبتنی دریافت هایی که در مواجهه بی پرده با اقشار مختلف مردم و بدور از تنگناهای خودسانسوری مرسوم بدست آمده اند ارائه کرده و با قرار دادن خود در جایگاه نهادهای متولی، به بررسی علت اشتباه های عمد و غیر عمد مسئولین در چاره جوئی مسئله بدحجابی بپردازد.

 با رصد عملکردها و اظهار نظرهای رسانه ای شده مسئولان در ارتباط با این مسئله، به راحتی می توان به کلیّت و منطق حاکم بر علت یابی های آنها دست یافت. عاری از دقت نظرها و ظرافت های تربیتی، علت ها در چند مشکل معمول و مصرح در ادبیات مسئولان خلاصه می گردد و با ریشه یابی ساده انگارانه معضل، جامعه بدحجابان به دو گروه بدحجاب معاند و بدحجاب غیر معاند دسته بندی شده و برای مقابله با آنها راه کارهای ساده انگارانه تری ارائه می گردد. اقلیت بدحجابان معاند، شیفتگان غرب و عوامل استیلای فرهنگ غربی دانسته شده و قوای قهریه نیروی انتظامی راه حل مقابله با آنها بیان می شود.

 اکثریت بد حجابان غیرمعاند، بی خبران و ناآگاهان از فلسفه و فواید حجاب اسلامی هستند که باید بر روی آنها کار فرهنگی صورت گیرد. عبارت «کار فرهنگی» که به هنگام تبرّی جویی ها و عقب نشینی های مسئولان در برابر موج انتقادات نسبت به برخوردهای پلیسی و یا به هنگام تقنیع علما و افراد نگران نسبت به وضعیت حجاب، به کرّات در ادبیات مسئولان مشاهده می شود، در عمل به چیزی جز مواجه ساختن مخاطبان با سیل نوشته ها و سخنرانی ها و هشدارها تفسیر نشده است.

 بگذریم از اینکه در پیاده سازی همین تفسیر کوته بینانه هم، اکثر نوشتارها و گفتارها به علت محتوای ضعیف و دفاع بد از حجاب اسلامی، نه تنها کاری از پیش نبرده اند بلکه بر شدت این بحران نیز افزوده اند. با وجود این همه تأکید بر تولید و عرضه مطالب حاوی فواید حجاب و تاریخچه پوشیدگی، هنوز فقط از معدودی از نوشتجات و سخنرانی ها، از جمله کتاب مسئله حجاب و سخنرانی حجاب چهل سال قبل شهید مطهری و دکتر شریعتی می توان به عنوان منابع مفید یاد کرد.

نویسنده با انتقاد نسبت به عرضه و ارائه استدلال های عقلی و نقلی حجاب، به هیچ وجه بدنبال تشکیک در جایگاه آگاهی در رفتار و کردار آدمی نیست و اتفاقاً چه رویایی و دلپسند بود اگر همه افراد جامعه هر جا که منطق و استدلال قوی و محکمی می-دیدند سر تسلیم فرود آورده و بی چون و چرا می پذیرفتند. ولی افسوس که آگاهی از دلیل و حکمت دستورات اسلامی، تنها متغیر در تابع سر سپردگی مردم نسبت به این دستورات نبوده و چه بسا در مقابل متغیرهای دیگر بی اثر شده و رابطه ای معکوس بین آنها حاکم شود. چنانچه درنتیجه تبلیغ دائمی و گسترده صورت گرفته در طول عمر سی ساله انقلاب اسلامی، اطلاعات دینی امروز مردم به مراتب بیشتر از سال های اول انقلاب شده  است، در حالی که نمی توان ادعا کرد که رعایت و التزام به احکام و دستورات دینی مردم از جمله در مسئله پوشش، نسبت به سال های اول انقلاب وضعیت بهتری دارد. همچنین نمی توان ادعا کرد که عمل مردم به دیگر دستورات دینی مبتنی بر آگاهی از علل الشرایع آنهاست.

در علت یابی مسئه بدحجابی، گرچه نباید به رواج افکار و شبهه های متلوّنی که سیاست دشمنان این حکومت و نظام بر آن بوده است چشم پوشید، ولی نمی توان بدین بهانه از بررسی عوامل موثر دیگر، از جمله کارکرد حکومت دینی مصرّ بر احکام حجاب و هم چنین تأثیر رفتار و گفتار مردان منتسب به حکومت و چارچوب های دینی طفره رفت. توجه یا عدم توجه مردم به دستورات دینی یا به عبارتی، به حاشیه رفتن یا در صحنه بودن دین در جامعه، متأسفانه متأثر از دو شیوه غلط تعامل با دین، یعنی نگاه کارکردگرایانه و پراگماتیستی به دین و دیگری خلط بین دین و رفتار و گفتار دینمداران است.

دکتر شریعتی در سخنرانی با موضوع حجاب خود، از نقش اعتقاد به ایدئولوژی در رفتار و گفتار انسان ها سخن می گوید و زنان و دختران چینی را مثال می زند که چگونه با وجود پیشینه چندین هزارساله در شهرت به زیباسازی و خودآرائی، به واسطه اعتقاد به کمونیسم، لباس از گونی به تن می کنند و بدان افتخار کرده و در مقابل طعن و انتقاد دیگران هیچ شرمنده نمی شوند. امروز دیگر بواسطه تجربه عملی ناموفق کمونیسم، دیگر چنین رفتاری از این زنان و دختران صادر نمی شود.

در کشور ما نیز مشابه این مسئله، می توان تأثیر میزان پاسخ دهی انتظارات زندگی مردم، در نوسان بین تقید حداقلی و حداکثری به دستورات دینی و درجه اعتماد به چارچوب های استنباط فقهی و صدور احکام مشاهده کرد. در حالی در سال های منتهی به انقلاب و اوایل آن نهادهای دینی و احکام و دستورات صادره از آنها مورد پذیرش و استقبال مردم مواجه می شد که مردم نشانه هایی از خیز برای تحقق خواسته های مادی و غیر مادی خود در سایه حکومت مبتنی بر آن مشاهده می کردند. با فاصله گرفتن از این برهه و افزایش اختلاف بین سطح انتظارات و میزان پاسخ گیری مردم، این التزام و پذیرش روند نزولی به خود گرفت.

در امور مادی، گرچه وضعیت معیشتی مردم و شرایط زندگی نسبت به اوایل انقلاب بسیار بهتر شده است، ولی قناعت و صرفه-جوئی به همان نسبت کمتر شده و تجمل گرائی و سطح توقعات بالاتر رفته است. این دگرگونی، محصول سیاست های کلان مدیریتی کشور است که آگاهانه و یا ناآگاهانه نسبت به این تبعات، با شدت کمتر یا بیشتر در مقاطع مختلف عمر سی ساله نظام اتخاذ شده است. به واسطه این دگرگونی، مردم از سطح رفاهی که مسئولین به آنها قول داده اند و می دهند فاصله زیادی می بینند و نارضایتی خود را نسبت به مدیران و دستگاه ها منطقی می دانند. در امور غیر مادی و ارزشی نیز تبعیض و بی عدالتی، فساد اداری و اقتصادی، نفاق و دوروئی و شیفتگی قدرت، با اینکه با شدت زیاد از طرف مردم لمس می شود ولی در ادبیات مسئولین، به جز خبرهائی از اقدامات و برخوردهای شعاری چیزی مشاهده نمی شود.

 این عدم توجه های درخور مسئولین به واقعیت های ضد ارزشی اساسی جاری در امور کشور، روحیه تساهل را نسبت به دیگر امور دینی و ارزشی در بین مردم دامن زده و باعث عدم جدی گرفته شدن تقبیح ها و هشدارهای آنها شده  است.
در روایات واحدایث تبلیغ و تربیت، تأکید ویژه ای به التزام خود مبلغ یا مربی به دستورات و آموزه های دینی شده است.

شنیدن این آموزه ها از زبان یک الگو و نمونه عملی پذیرش این دستورات و چارچوب ها، مردم را نسبت به صحت آنها مطمئن و اجرا را برای آنها سهل تر می نمایاند. بزرگترین حلقه های درس اخلاق نه بر دور دائره المعارف های اخلاق نظری، بلکه بر دور علما و عرفائی که خود نمونه کامل مراقبت و عمل بر این اخلاقیات باشند شکل می گیرد. فرزندان راستگو محصول تربیت پدر و مادرهایی هستند که در کنار تذکرات شفاهی، خود مقید به آن باشند، نه خانواده هائی که تناقض رفتار و گفتار آنها جز یک فرزند دو چهره به جامعه تحویل نمی دهد.

با بیان این نکته اساسی تبلیغ و تربیت دینی در سطح جامعه، مشاهده می کنیم که صحبت از ارزش ها و دستورات دینی در جامعه ما یا توسط خود دولتمردان حکومت دینی و رسانه های جمعی آن صورت می گیرد و یا توسط افراد و علمائی که مردم از مجاری ارتباط عمومی، عکس العملی غیر از تأئید یا سکوت در قبال ضد ارزش های حاکم بر کشور از آنها ندیده اند. هر شخص در حوزه-های کاری خود کم و بیش شاهد این امور ضد ارزشی و تناقض هایی بین گفتارها و اعمال مسئولین بوده و یا شنونده حرف و حدیث ها و ادعاهایی است که چه بسا توسط خود این مسئولان در رقابت تصاحب پست و مقام، بی توجه به پیامدهای طولانی مدت آن، مطرح شده است. این در حالی است که انطباق عملکرد مسئولان با ارزشها و آموزه های دینی توسط خود آنها به قضاوت گزارده شده و سربلند بیرون می آید.

با توجه به این نکات، چه واکنشی از مردم در قبال دستورالعمل ها و قوانین واحکام دینی صادر شده از این مسئولین و علما می توان انتظار داشت. شنیدن گلایه ها و توصیه های یک مسئول یا شخصیت ذی  نفوذ در مورد وضعیت نامناسب حجاب، چه تأثیری می-تواند بر روی مخاطب  داشته باشد، در حالی که سوال های متعدد ذهن مردم در مورد تناقض  گفتارها و رفتارهای او با آموزه های دینی بی پاسخ گذاشته شده و در صدق و کذب مطالبی در مورد ابعاد مختلف زندگی خود، که چه بسا دستمایه شایعه سازی ها و دروغ پردازی هایی نیز شده است موضعی نگرفته است.

دیدن و شنیدن مواردی از فسادهای مالی و اداری، قدرت طلبی ها و تفاوتهای معنی دار بین واقعیت های ملموس و آمارها و گزارش های رسانه ای _ که بی اعتمادی گسترده ای را در سطوح مختلف جامعه دامن زده است_ وقتی از طرف علما مورد اعتراض قرار نگرفته و یا اعتراضشان به آگاهی مردم رسانده نمی شود، جوان و نوجوان را با این ذهنیت به لجبازی و مخالفت وا می دارد که چرا از بین این همه، فقط با لباس نامناسب و چند تار موی مکشوف من، وظیفه حکومت اسلامی جهت پیاده کردن احکام اسلامی بر زمین می ماند. چنین طرز فکری را در روح صحبت های روزمره مردم و استدلال ها و وب نوشته هایی که این اواخر روند رو به رشدی در مخالفت با حجاب داشته اند می توان دید. 

اعتماد به متولیان و مدیران، شاه کلیدی است که حلقه مفقوده ارتباط بین حکومت و ملت ما بوده و می تواند گره گشای درصد اعظم مشکلاتی همچون بدحجابی باشد که یک طرف آن مردمند. با نگاهی کوتاه به سال های اولیه انقلاب و دوران جنگ می توان دریافت که رعایت از روی میل احکام دینی و حتی قوانین و دستورالعمل های نظام در آن برهه، با وجود ضیق معیشتی طاقت فرسا، در صورت عدم اعتماد به مسئولان به هیچ وجه امکان پذیر و قابل توجیه نبوده است. این اعتماد جز با مشاهده صداقت و شاخصه های چشمگیر انسانی و اخلاقی در عملکرد مدیران نظام بوجود نیامده بود و من بعد هم با هیچ خوش خدمتی از طرف آنها بوجود نخواهد آمد.

با دقت در گفتار و بیان مردمی که روزانه در مکان ها و شرایط مختلف با آنها مواجه هستیم، نمونه  دلایلی از سنخ موارد بالا را می-توان یافت که همه آنها تحت عنوان نارضایتی اجتماعی گنجانده می شوند. این مقوله با اینکه به نظر می رسد علت تشدید کننده بسیاری از مشکلات جامعه از جمله حجاب می باشد، ولی همانطور که در ابتدا بیان شد کمتر جایی در ادبیات مسئولان و مدیران دارد. این امر از دو نگاه سهو و عمد در عمکرد مسئولان و مردم قابل بررسی است.

 یعنی در ریشه یابی مشکل، مردم عمداً یا سهواً آدرس های اشتباه به مسئولان بدهند و یا مسئولان عمداً یا سهواً برداشت های متفاوت از گفتار و رفتار مردم داشته باشند. تعلق مسئولان به قشر یا طبقه خاصی از جامعه و فاصله آنها از متن مردم و از فکر و ذهن آنها به صورت ناخودآگاه در این مسئله تأثیر خواهد داشت. ولی از طرفی نمی توان از کنار چشم پوشی تعمدی یک مسئول به این ریشه یابی های عمیق، به علت بار مسئولیتی سنگین قبول و به رسمیت شناختن بسیاری از نارسائی ها و ضعف ها و در نتیجه تخریب جناح مخالف و تبعید جناح موافق، به راحتی گذشت.

علاوه بر علل ناظر به مسئولان، مردم هم با آدرسهای اشتباه، در بهانه دهی به دست آنها عاری از تقصیر نیستند. البته برای مردمی عادی که کمتر توان درک قالب های کلیشه ای و غالب جامعه و شهامت خروج از آنها را دارند، قضاوت در عمد یا سهو آن، کاری ناصواب و یا احتمالاً مشکل هست. پدیده نامیمون تقسیم شدن رفتار و گفتار مردم به فرهنگ رسمی و غیر رسمی و سعی در جلوگیری از تبعات ظنی یا قطعی عدم تمایز درست بین این دو ساحت در مکانها و زمانهای مختلف، باعث ارائه داده های غلط به مسئولان و تصمیم گیران جامعه شده است.

 به همین علت در کشور ما آمارهای مبتنی بر پرسش نامه ها و به نحو اولی تر مصاحبه ها و گزارش های رسانه ای چندان بیانگر واقعیت نبوده و در نتیجه قابل اتکا نیستند. هیچ گاه یک مصاحبه شونده اگر خواستگاه عدم پذیرش محدودیت ها و الگوهای پوشش نظام از طرف وی به علت نارضایتی اجتماعی و دلخوری از ناکارآمدی نظام و یا بی اعتمادی به مدیران آن باشد، در پاسخ به تشریح مکانیزم روان شناختی خود در این عدم پذیرش نمی پردازد تا متهم به کم ظرفیتی و عدم توان تمایز بین مسائل غیر مربوط به همدیگر و رشد نیافتگی شخصیتی شود. یک چنین فردی بی شک برای رهایی از این ها، به دلیل محکمه پسندی متوسل خواهد شد که در مسئله حجاب، همان عدم آشنایی با فلسفه حجاب و فواید آن است که مسئولان هم از خدا خواسته با مواجهه مردم با سیل مطالب و سخنرانی های فلسفه حجاب، به آن پاسخ داده و انتظار اصلاح وضع را دارند.

در پایان اینکه، شناسائی علل واقعی مخالفت ها از جمله در مسئله حجاب، نیازمند یک تحلیل جامع از شرایط جامعه و افراد آن هست. همانطور که در مثالی مشابه آن _که در رفتار خود و احیاناً اعضای خانواده  بارها مشاهده کرده ایم_ وقتی یک عضو خانواده در تصمیمی کاملاً معنی دار و به علت نارضایتی یا دلخوری سر یک مسئله، از حضور در سر سفره خودداری و در پاسخ اصرار و علت جویی  دیگران، بی اشتهایی را عنوان می کند، اعضای خانواده برای علت یابی درست، پاسخ داده شده را قبول و بدان اکتفا نمی کنند، بلکه در اتفاقات گذشته دنبال مواردی می گردند که احیاناً موجب نارضایتی و دلخوری آن عضو خانواده شده تا با اقدام مقتضی نسبت به آن، علت بروز چنین رفتار معنی داری را از بین برده باشند.

برای بیماری می توان امید خوب شدن داشت که علت بیماریش درست تشخیص داده شده و داروی مناسب برای آن تجویز شده باشد. زمانی می توان مشکلات جامعه را حل کرد که واقعیت های آن تشخیص و پذیرفته شده و برای آن راه حل مناسب به کار گرفته شود.


Abouzaraltafi@yahoo.com

«آژان ها وجنگ نرم

 فردا 17 دی، سالروز اجرای طرح استعماری کشف حجاب به دست رضاخان در سال 1314 است. 75 سال پیش رضاخان قصد داشت با قلدری و زور چکمه و آژان چادر از سر هویت واقعی زن مسلمان و خداپرست بکشد، امروز هم در دنیای مدرن با شیوه های نوپدید تلاش می کنند تا زن را دچار از خودباختگی کرده و نگاه ابزاری به زن را ترویج نمایند.

آن روز رضاخان با نام تجددگرایی، ارزش های دینی را به مسلخ برد تا به زعم باطل خود جامعه ایرانی را دچار دگرگونی و نوسازی فرهنگی! نماید. مخالفت عملی او با اسلام، فرهنگ و سنت های اسلامی، مردم متدین و علمای اعلام را مقابل این شاه غاصب و جائر قرار داد. کشف حجاب یکی از حلقه های مبارزه رضاخان با اسلام و دیانت مردم بود.

11 آذر 1314 رضاشاه به محمود جم، رئیس الوزرا، می گوید: «نزدیک 2 سال است که این موضوع کشف حجاب سخت فکر مرا به خود مشغول داشته است، خصوصاً از وقتی که به ترکیه رفتم و زنهای آنها را دیدم که «پیچه» و «حجاب» را دور انداخته و دوش به دوش مردهایشان در کارهای مملکت به آنها کمک می کنند، دیگر از هرچه زن چادری است بدم آمده است. اصلاً چادر و چاقچور، دشمن ترقی و پیشرفت مردم است.»

بدین سان در 17 دی 1314 رضاشاه با همسر و دختران کشف حجاب کرده خود، در مراسم جشن فارغ التحصیلی دختران دانشسرای مقدماتی حضور یافت. همسران سایر مسئولان کشوری نیز که در این جشن دعوت شده بودند، طبق یک برنامه از قبل طراحی شده، بدون حجاب حاضر شدند. رضاخان در این مجلس اظهار می کند:« باید خیاطها و کلاه دوزها را تشویق کرد که مدهای قشنگ به بازار بیاورند. ما میله های زندان را شکستیم. حالا خود زندانی آزاد شده وظیفه دارد که برای خودش به جای قفس، خانه قشنگی بسازد»!

مجله زن روز در 17 دی 1356 به مناسبت سالروز کشف حجاب مصاحبه ای با اشرف پهلوی می کند. اشرف در پاسخ سوال منصوره پیرنیا که می پرسد؛ شما آینده زن ایرانی را چه طور پیش بینی می کنید؟ می گوید: «کاری خواهیم کرد که تا چند سال آینده در کتابخانه های ایران، وقتی کتاب لغتی برداشته شد در بخش حروف «چ» و «ح» دو واژه «چادر» و «حجاب» حذف شده باشد.» این جمله اشرف پهلوی در روزنامه های آن روز تیتر شد!

کشف حجاب، آغاز مفاسد اخلاقی جامعه شد و خشم متدینین را برانگیخت. بسیاری از زنان مومنه برای حفظ حرمت خود از منزل خارج نمی شدند و اگر مجبور به این کار بودند، هر طور شده در کوچه ها و پس کوچه ها به دور از چشم عمال شاه، حجاب خود را حفظ می کردند. پس از سقوط سلطنت رضاشاهی، ظاهراً قید اجبار از کشف حجاب برداشته شد، اما این نطفه نامشروع و نامبارک کاشته شده بود. مطبوعات وابسته به دربار همچنان در ستایش از این اقدام ننگین قلم می زدند و آن را مظهر تمدن و تجددخواهی می خواندند.

مهمترین قیام مردم و علما علیه غائله کشف حجاب، تحصن در مسجد گوهرشاد بود که با دستور رضاشاه به خاک و خون کشیده شد. تاریخ، شهدای این واقعه را تا 5هزار نفر هم می نویسد.

ابتدا مردم فارس و آذربایجان به مقابله برخاستند و سپس مردم مشهد در قیامی بی نظیر پایه های به ظاهر مستحکم حکومت رضاخانی را آن چنان لرزاندند که دیکتاتور مضطربانه هشدار داد: «اگر بیش از این مسامحه کنید، نه کلاه بر سر شما می ماند و نه تاج بر سر من»!

حضرت امام راحل(ره) واقعه کشف حجاب را توطئه ای برای فاسد کردن جامعه اسلامی می دانستند و می فرمودند: «نقشه این بود که با توطئه کشف حجاب مفتضح در زمان قلدر نافهم، رضاخان، این قشر عزیز را که جامعه را باید بسازند، تبدیل کنند به یک قشری که فاسد کنند جامعه را و این نقشه نه اختصاصی به شما بانوان داشت، بلکه جوانان مرد را هم همین طور، بکشانند به مراکز فساد و آن طور که می خواهند آنها را تربیت کنند که اگر چنانچه کشورشان به دست هر کس بیفتد، بی تفاوت باشند یا مؤید.»

رضاخان قلدر و ایادی استکبار گمان می کردند با قتل عام مردم در مسجد گوهرشاد وجنگ روانی که آن روزها به راه انداختند، می توانند مقاومت مردم متدین، علمای بیدار و شیعه ظلم ستیز را درهم بشکنند. اما 4 دهه بعد از روز ننگین اعلام رسمی کشف حجاب، انقلاب خمینی کبیر(ره) با همراهی و همدلی مردم مؤمن و خداجوی ایران، طومار 2500 ساله سلطنت را درهم پیچید و با ترویج اسلام ناب محمدی(ص) خونی تازه در کالبد عبودیت و بندگی مردم کشورمان جاری ساخت.

2- به «کشف حجاب» نباید فقط به چشم یک «واقعه» تاریخی نگاه کرد. این مسئله یک «جریان» است؛ جریانی که از مدتها پیش از 17 دی 1314 آغاز شده و امروز هم اگرچه به زبونی افتاده اما هنوز می کوشد دست و پایی بزند. روزگاری با زور و قنداق تفنگ و دیکتاتوری رضاشاهی و امروز در دنیای جدید با شیوه های نرمتر و مدرن تر.

دشمن با راه اندازی چندین شبکه فارسی زبان و صدها شبکه ماهواره ای غیرفارسی و سایت های اینترنتی سعی در استحاله دینی مردم مسلمان کشورمان دارد.

فشار چکمه های رضاخان قلدر تبدیل شده به امواجی که خیلی نرم و بی سر و صدا وارد خانه های ما می شود و در سایه غفلت و گاه از خود بیگانگی، بسان موریانه ستون دین و تدین مردم را می خورد.

در جریان فتنه که ادامه مسیر اصلاحات بود، برنامه ریزی گسترده ای شده بود تا حجاب از سر زنان برگیرد. سایت ها و شبکه های ماهواره ای حامی فتنه سبز، سال گذشته تلاش بسیاری کردند تا در سالروز 17 دی (کشف حجاب) بار دیگر عوامل و ایادی خود را به خیابانها بکشانند و نشانه قاطع دیگری را بر وابستگی خود به دشمنان و استکبار به رخ بکشند.

مگر کسانی که خود را مدافع جنبش- بخوانید فتنه- سبز معرفی می کردند و سنگ فمنیسم را به سینه می زدند و البته روزگاری در دایره اصلاح طلبان جایگاهی داشته و برای خود کیا و بیایی داشتند، در آن طرف مرزها و در دامان دشمن چادر و حجاب از سر برنداشتند و به رنگ و لعاب آنان درنیامدند؟

آن خانم نماینده اصلاحات در مجلس پنجم که بعد از استعفایش به بهانه ادامه تحصیلات راهی خارج از کشور شد، طولی نکشید که ماهیت وابسته خود را به غرب و تفکرات سکولاری نشان داد و پای ثابت برنامه های ضد ایرانی آمریکا و انگلیس شد. او که اکنون زیر نظر محسن کدیور و عطاء الله مهاجرانی در سایت ضد انقلابی «جرس » خدمت! می کند، طی مصاحبه ای با صدای آمریکا درباره حجاب و عفت می گوید: «آدم باید دلش پاک باشد]![ این تصور غلطی است که برخی فکر می کنند اگر زنی حجاب نداشت از دایره عفت خارج شده است.»! وی همچنین ادعا کرده که طرح «حجاب و عفاف» در راستای مقابله با جنبش- فتنه- سبز اجرا می شود، چرا که زنان بدحجاب عنصر حیاتی این جنبش هستند! او در ادامه اظهاراتش نسخه لائیسیته می پیچد و می گوید: بهتر است در ایران یک حکومت غیردینی داشته باشیم. و البته خیلی زود دستمزدش را بابت این اظهارنظرها می گیرد و از یک مؤسسه آمریکایی صاحب جایزه نقدی چندهزار دلاری می شود!

نمونه دیگر از این جماعت خودفروخته، خبرنگار روزنامه های زنجیره ای و یکی از مشاوران دفتر مشارکت زنان اصلاح طلب است که در روز محاکمه عبدالله نوری با دعوت از خبرنگاران اصلاح طلب مقابل دادگاه ویژه دست به تظاهرات می زند. او پس از فرار و پیوستن به اپوزیسیون خارج از کشور در مصاحبه با یکی از شبکه های لس آنجلسی وقتی مجری به اصطلاح مچ گیری می کند و می پرسد؛ چرا شما فقط مقابل دوربین روسری می پوشید؟! پاسخ می دهد؛ در ایران هم بنا به مصلحت حجاب داشتم ولی اعتقادی به آن ندارم. وقتی خبرنگار از او تقاضا می کند روسری اش را بردارد، مقابل دوربین تلویزیون به راحتی کشف حجاب می کند و جالب آنکه این کار را اعتراض به وضع موجود در ایران می خواند و از زنان ایرانی می خواهد که تجربه او را تکرار کنند!

اینها چند نمونه از جماعتی هستند که در روزگاری نه چندان دور، زیر تابلوی «اصلاحات» می خواستند آینده مردم را اصلاح کنند! غافل از آنکه همین روزگار، نقاب از چهره واقعی و ماهیت ضد دینی آنان کنار خواهد زد، که زد و این از برکات فتنه بود.

در کنار این منادیان کشف حجاب، دشمن بیکار ننشسته و پاکدامنی، عفت و حجاب زن ایرانی را نشانه رفته است. برنامه ها و سریال های پخش شده از شبکه های ماهواره ای فارسی زبان به تنهایی گویای این واقعیت تلخ است.

دشمن سالهاست تلاش می کند سوار بر امواج جنگ نرم به خانه های ما نفوذ کند، اما دلهای دیندار مردم قوی تر از آن است که با وسوسه های شیطانی آنان بلرزد. محرم امسال سند گویای این واقعیت بود.