دُر در صدف

زیبایی هایت را در پوششی از صدف پنهان کردن نشانه حفظ امانت خدادادی است

دُر در صدف

زیبایی هایت را در پوششی از صدف پنهان کردن نشانه حفظ امانت خدادادی است

نظر آلیس

انسانها با استعداد تفکر منطقی و غیر منطقی به دنیا می آیند. انسان ها برای شادی ،تفکر ،عشق ورزیدن ،ارتباط برقرار کردن با دیگران و رشد و شکوفایی آمادگی دارند.آنها همچنین برای تخریب کردن خود،ناشکیبایی سرزنش کردن خود و اجتناب از شکوفا کردن امکانات رشد آمادگی دارند. به نظر الیس تجربه ی فردی هر انسانی بالاترین ارزش و اهمیت را در زندگی او دارد،انسان باید کاملاً در زمان حال زندگی کند .به نظر او انسان در سایه ی فعالیت شدید می تواند خودش را ارتقا بخشد و با نیروهای بالقوه ی خود به طور خلاّق زندگی کند.انسان موجودی انتخاب گر است و می تواند آنچه را که به نفع اوست برگزیند و بالاخره اینکه انسان با همه ی این توانایی ها باید محدودیت هایی را هم در زندگی اش بپذیرد (پاپن،1974؛الیس 1973؛کرسینی ،1973). وی انسان را موجودی تلقی می کند که کنترل قابل ملاحظه ای بر افکار ،احساسات و اعمال خود داردو معتقد است که انسان طبیعتاً برای انسان های دیگر یار و یاورند و بدانها عشق می ورزند .مشروط به اینکه در دام تفکر غیر منطقی اش گرفتار نشود .چرا که این نوع تفکر به تنفر از خویش و رفتار مخّرب نفس منجر می شود و سرانجام به تنفر از دیگران خاتمه می یابد و علاقه ی اجتماعی او را مختل می کند(پاپن 1974؛کریسنی 1973) آشفتگی هیجانی در مورد برداشت از آشفتگی هیجانی الیس معتقد است که افراد نیاز ندارند کسی آنها را بپذیرد یا دوست بدارد،هر چند که این ممکن است بسیار خوشایند باشد درمانگر به درمانجو می آموزد ،حتی زمانی که افراد مهم آنها را نمی پذیرد یا دوست ندارند. احساس افسردگی نکنند. درمان عقلانی –هیجانی 1-افراد را ترغیب می کند احساس های سالم غم را بخاطر نپذیرفته شدن تجربه کنند.2-سعی می کند به آنها کمک کند راهی برای غلبه بر احساس های ناسالم افسردگی و اضطراب پیدا کنند. الیس تاکید دارد که سرزنش کردن محور اغلب آشفتگی هیجانی است. بنابراین برای اینکه از روان رنجوری واختلال شخصیت بهبود یابیم ،بهتر است که سرزنش کردن خود و دیگران را متوقف کنیم و به جای آن ضرورت دارد که یاد بگیریم خود را به رغم نقایصی که داریم بپذیریم . الیس معتقد است که ما گرایش نیرومندی داریم به این که امیال و ترجیحات خود را به صورت بایدها،حتماًها ،خواست ها و دستورات تشدید کنیم .وفتی که ناراحتیم خوب است که به بایدهای جزمی و مستبدانه نهفته ی خود نگاهی بیاندازیم ،چرا که این خواسته ها احساس های اخلال گر و رفتارهای کژکار بوجود می آورند(الیس ،2001 ؛وددیدن ،1997). موارد زیر نمونه هایی از عقاید غیر منطقی اند که آنها را درونی می کنیم و به ناچار به خود شکن منجر می شود.(الیس ؛1994،1997؛1999؛الیس و دریدن 1997؛الیس و هارپر 1997): «من باید محبت و تایید تمام افراد مهم در زندگی ام را کسب کنم.» «من باید تکالیف مهم را با شایستگی تمام انجام بدهم» «چون عمیقاً میل دارم که افراد با من از روی منصفانه و ملاحظه برخورد کنند،آنها حتماً باید این کار را انجام دهند » ما گرایش نیرومندی داریم به اینکه با درونی کردن عقاید خودشکنی نظیر اینها خود را از لحاظ هیجانی ناراحت کنیم و به همین دلیل است که دستیابی به سلامت روانی و حفظ کردن آن واقعاً دشوار است(الیس 2001). نظریه ی شخصیت تعریف واژه ها:RET یا درمان منطقی –هیجانی فاقد واژه های بی معنی و مبهم است و دارای ساختارها و واژه های منحصر به فرد می باشددر واقع اینطور به نظر می رسد که این نظریه دو واژه دارد: 1- جبری: وقتی انسان به خود می گوید: باید ، بایست ، می بایستی که کاری را انجام بدهد یا انجام ندهد به اعتقاد الیس او در یک حالت اجبار قرار گرفته وی این گرایش ها را با عنوان ایدئولوژی جبری طبقه بندی می کند. 2-منطقی:واژه ی منطقی به صورت مطلق تعریف نمی شود .مردم بر اساس انتخاب ارزش ها،مقاصد و اهداف مختلف زندگی می کنند. وقتی که این ارزش ها را انتخاب کردند.در اینجا اگر چناچه فکر،احساس و عمل آنها همسو با اهداف و ارزش هایشان باشد منطقی بوده اند. اما چنانچه فکر،احساس و عمل آنها مخالف با اهداف و ارزش هایشان باشد. غیرمنطقی بوده اند. نظریه A-B-C شخصیت این نظریه برای درمان عقلانی –هیجانی اهیمیت زیادی دارد. A وجود یک واقعیت، رویداد یا رفتار فرداست.C پیامد هیجانی و رفتاری یا واکنش فرد است، این واکنش می تواند سالم و یا ناسالم باشد. A(رویداد فعال کننده )موجب C (پیامد هیجانی) نمی شود بلکه B که عقیده ی شخص درباره A است عمدتاً موجب C واکنش هیجانی می شود. تعامل این عناصر را می توان به صورت زیر نشان داد. A(رویداد فعال کننده ) B(عقیده) C (پیامد هیجانی و رفتاری) D (مداخله برای مجادله کردن ) E (تاثیر) F (احساس تازه) برای مثال اگر کسی بعد از طلاق دچار افسردگی شود،امکان دارد طلاق به خودی خود موجب واکنش افسردگی نشده باشد،بلکه عقاید فرد درباره ی شکست خوردن،طرد شدن یا از دست دادن همسر موجب آن شده باشد الیس خواهد گفت که عقاید فرد درباره ی طرد و شکست (در نقطه B ) عمدتاً موجب افسردگی می شود(در نقطه C) نه خود واقعه ی طلاق(در نقطه A).بنابراین انسانها عمدتاً مسبب بوجود آوردن واکنش ها و آشفتگی های هیجانی خود هستند . هدف رفتار درمانی عقلانی-هیجانی این است که به افراد نشان دهد چگونه می توانند عقاید غیر منطقی را که مستقماً ((موجب)) پیامدهای هیجانی آشفته آنها می شود تغییر دهند.(الیس ؛1999،الیس و دریدن 1997؛الیس و هارپر 1997). آشفتگی هیجانی چگونه پرورش می یابد؟جملات خود شکنی که درمانجویان مرتباً تکرار می کنند،نظیر اینکه «من به خاطر این طلاق قابل سرزنش هستم»«من آدم شکست خورده ای هستم و هر کاری که انجام دادم غلط بود»،«من آدم بی ارزش هستم».الیس بارها خاطرنشان می سازد که «شما عمدتاً به همان صورتی که فکر می کنید احساس می کنید».واکنش های هیجانی آشفته مانند افسردگی و اضطراب توسط نظام عقیدتی خودشکن درمانجویان که بر عقاید غیر منطقی استواراست شروع شده و تداوم می یابند. الیس (2001) دو عنصر دیگر را به چهار چوب A-B-C اضافه کرد. بعد از A،BوC نویت به D(مجادله کردن)می رسد . اصولاً به کار بردن روش هایی برای کمک به درمانجویان است تا عقاید غیر منطقی خود را به چالش بطلبد . این فرآیند مبارزه کردن سه عنصر دارد: ابتدا درنجویان یاد می گیرند عقاید غیر منطقی خود مخصوصاً «بایدها» و «حتماً های» مستبدانه را شناسایی کنند. بعد یاد می گیرند با عقاید کژکار خود به صورت منطقی و تجربی مجادله کنند و قویاً علیه اعتقاد به آنها برای خودشان دلایلی بیاورند. سرانجام درمانجویان یاد می گیرند عقاید غیر منطقی (خود شکن) را از عقاید منطقی(کمک کننده به خود) متمایز کنند (الیس 1994،1996). از بین این سه عنصر درمان عقلانی – هیجانی بر فرآیند مجادله کردن هنگام جلسات درمان و در زندگی روزمره تاکید دارد. سرانجام درمانجویان به E فسفه ی موثر می رسند که جنبه ی عملی دارد. نظام عقیدتی موثر جایگزین کردن افکار ناسالم با افکار سالم را شامل می شود. اگر در انجام این کار موثر باشیم F را نیز بوجود می آوریم که احساسات تازه است ،به جای اینکه به طور جدی احساس اضطراب و افسردگی کنیم ،به طور سالم تاسف می خوریم و مطابق با شرایط احساس ناامیدی می کنیم. مفهوم اضطراب و بیماری های روانی الیس اضطراب و اختلالات عاطفی را نتیجه ی طرز تفکر غیرعقلانی می داند . به نظر او افکار و عواطف کنش های متفاوت و جداگانه ای نیستند.از این رو،تازمانی که تفکر غیر عقلانی ادامه دارد،اختلالات عاطفی نیز به قوت خود باقی خواهند بود. انسان اختلالات و رفتار غیر منطقیش را از طریق بازگو کردن آنها برای خود تداوام می بخشد.به نظر الیس ،افرادی که خود را اسیر و گرفتار افکار غیر عقلانی خویش می کنند،احتمالاً خود را در حالت اساس خشم،مقاومت،خصومت،دفاع ،گناه ،اضطراب ،بی ثمری ،عدم کنترل و ناشادی قرار می دهند. انسان بوسیله ی اشیای خارجی مضطرب و بر آشفته نمی شود،بلکه دیدگاه و تصویری که او از اشیاء دارد موجب نگرانی و اضطرابش می شوند؛تمام مشکلات عاطفی افراد از تفکرات جادویی و ماهومی آنها سرچشمه می گیرد که از نظر تجربی معتبر نیستند .(پاپن،1974؛پاترسن ،1966). الیس اضطراب و اختلالات رفتاری را زاده ی طرز تفکر خیالی و بی معنی انسان می داند،به همین دلیل وجود چند اعتقاد را در ذهن فرد غیر منطقی می داند که اهم آنها را بر می شمریم(پاترسن،1966؛الیس 1973؛ پاپن،1974): 1-اعتقاد فرد به اینکه لازمه ی احساس ارزشمندی ،وجود حداکثر لیاقت،کمال و فعالیت شدید است. فرد منطقی بهترین کارها را به خاطر خودش انجام می دهد،نه به خاطر دیگران و درصد است که از خود فعالیت لذت ببرند و نه از نتایج . 2-اعتقاد به اینکه لازم است همه ی افراد جامعه او را دوست بدارند و تکریمش کنند.اگر کسی دنبال چنین خواسته ای باشد کمتر خود رهبر وبیشتر ناامن ومضطرب خواهد بود. این مطلوب است که انسان مورد محبت و دوستی قرار بگیرد ولی در عین حال فرد منطقی و عقلانی علایق و خواسته هایش راقربانی چنین هدفی نمی کند. 3-اعتقاد فرد به اینکه گروهی از مردم شرور و بدذات هستند و باید به شدت تنبیه بشوند ،این عقیده غیر منطقی است.زیرا معیار مطلقی برای درست ونادرست بودن وجود ندارد وانسان آزادی زیاد در انتخاب ندارد. 4-اعتقاد فرد به اینکه باید متکی به دیگران باشد و بر انسان قویتر دیگری تکیه کند اما وابستگی شدید به فقدان یا کاهش استقلال منجر می شود. 5-اعتقاد فرد به اینکه برای هر مشکلی فقط یک راه حل وجود دارد و اگر انسان به آن راه حل دست نیابد،بسیار وحشتناک خواهد بود. این طرز تفکر اشتباه است،زیرا هیچ گاه راه حل کاملی وجود ندارد و نتایجی که فرد از عدم دستیابی به این راه حل تصور می کند غیر واقعی است و به اضطراب می انجامد .فرد منطقی می کوشد تا راه حل های متعددی را برای مشکل خویش بیابد و از میان آن کامل ترین را انتخاب کند. الیس معتقد است که توسل به این عقاید به اضطراب و ناراحتی های روانی منجر می شود. راهبردهایی برای کشف اعتقاد های غیر منطقی الیس(1977،ص10)بعضی پیشنهادات مفید را برای کشف اعتقادهای غیرمنطقی ،ارائه داده اند این پیشنهادات عبارتند از : 1-در پی کشف مهیب سازی باشیدو از درمانجویان سوال کنید که ،چرا و به چه دلیل یا دلایلی این موقعیت مهیب یا ترسناک است؟ «من بیکار هستم 45 سال از عمرم می گذرد و دیگر نمی توانم شغلی را پیدا کنم،خانواده ام از گرسنگی خواهند مرد،این وضع نه تنها ترس آور بلکه یک فاجعه مهیب هم است» 2-در پی اعتقاداتی نظیر من نمی توانم آن را تحمل کنم، باشید و روشن سازید که درمانجوکدام جنبه از این موقعیت را غیر قابل تحمل می داند. «من نمی توانم اخراج شدنم را تحمل کنم،حتی اگر این آخرین کار باشد که قادر به انجام دادن آن باشم از آنها انتقام خواهم گرفت» 3-در پی سرزنش کردن ها و لعنت فرستاد نهایی باشید که درمانجو به خود یا به دیگران روا می دارد و از او سوال کنید شما کدام جنبه از این رفتار را غیر قابل بخشش تلقی می کنید؟ «من در شغلم موفق نیستم،من برای خانواده ام خوب نیستم ،من درد هیچ کاری نمی خورم» راه دیگر برای کشف اعتقادهای غیرمنطقی این است که در پی شناخت مشکلاتی باشیم که درمانجو در رابطه با مشکلات خود با آن مواجه می شود ."هر بار که به قصد ازدواج از یک دختر خانم از او می خواهم که با من صحبت کند،دچار حالت تهوع می شوم.لازم به گفتن نیست که وقتی هم با او صحبت می کنم،از شدت اضطراب مرتب پیچ وتاب می خوردم" این گونه نشانه های مرضی ثانویه ،ارتباطی با رویداد اصلی (صحبت کردن با دختر خانم و تقاضای ازداواج از او )ندارد و هر چه هست،در رابطه با حساسات ،افکار و رفتارهای درمانجو در پیش از قوع رویداد(احساس ترس،نابسندگی،بی مهارتی و...) است .( گر یگر،a1986،ص 205-204) تکنیک های درمانی درمان عقلانی –هیجانی روش های متعدد شناختی ،عاطفی ورفتاری درخود درد،همانند سایر شناخت درمانگران ،درمان عقلانی –هیجانی تکنیک ها را برای تغییر الگوی تفکر،احساس و رفتار مراجع با یکدیگر ترکیب می کند . با وجودی که این روش ترکیبی است،تمرکزبرا ایجاد رفتاری و شناختی است.درمان عقلانی –هیجانی تکنیک های خاصی برای تغییر خود باوری افکار در موقعیت های اجتماعی تاکید دارد .به علاوه برای شناخت باورها ،درمان عقلانی-هیجانی به فرد کمک می کند متوجه شوند چگونه باورهای آنها احساسات و رفتارهای آنها را از تفکرات ناکارا مد می سازد .مشکلاتی که در درمان عقلانی –هیجانی مورد بررسی قرار می گیرند عبارتند از : اضطراب،افسردگی،خشم،مشکلات زناشویی،مهارتهای بین فردی ضعیف،اختلالات شخصیت ،اختلال وسواسی،اعتیادو اختلالات روانی. روان درمانی الف)تعریف به عقیده ی الیس روان درمانی فرایندی است که در آن،با تمرکز شدید بر نظام اعتقادی فردیعنیb واصلاح آن،به تغییر رفتار اقدام می شود.(پاپن،1974؛ کریسنی،1793 ؛پاترسن،1966). ب)انتظار از روان درمانی یا هدف روان درمانی به طور کلی هدف از روان درمانی آن است که تغییرات مطلوبی درنظام اعتقادی فرد به وجود آورد و متعاقب آن،فرد رفتارهای مطلوبی از خود بروز دهد و پس از خاتمه ی درمان انتظار می رود که فرد عقاید غیر منطقی وغیر عقلانی خود را رها کند و به سوی تفکر منطقی و عقلانی روی آورد؛از مطلق گرایی و کمال جویی غیر منطقی بپرهیزد وبیشتر به خود ،بر اساس آنچه که هست ارزش بدهد،نه بر اساس آرمانهای بی پایه اش .فلسفه غیر عقلانی و غیر منطقی خود را نسبت به زندگی تغییر دهد و به آن یک فلسفه ی محکم منطقی بنشاند. در واقع از هدفهای عمده ی روان درمانی آن است که شخص اعتماد به نفس و قدرت تحمل ناملایمات را بدست آورد و خود را به سادگی قربانی هر خیر و شری نکند،بلکه استدلال صحیح ومنطقی را در اعمال و رفتار خود بکار گیرد.(پاپن،1974؛الیس 1973؛کریسنی 1973 ؛پاترسن ،1966). فرآیند درمان به طور کلی تمام تلاش درمانگر در جلسه ی درمان صرف وادار کردن مراجع به این مطلب می شود که از تفکر غیر عقلانی و متناقض با نفس خویش دست بردارد و فلسفه ی واقع بینانه تر ومنطقی تری در زندگی بدست آورد(پاپن ،1974،الیس ،1973 ؛کریسنی،1973). درمانگردر جلسه ی درمان با فردی مواجه است که حادثه ی نامطلوبی (a)برایش اتفاق افتاده است و دچار پیامدهای ناگوار عاطفی (c)شده است .مراجع طبق نظر الیس ،به غلط حالت اختلال عاطفی(iC) خود را به a نسبت می دهد و از افکار غیرعقلانی خود (ib)غافل است. درمانگر،که عقیده خلاف عقید مراجع دارد ، سعی می کند به او کمک کند تا عقاید غیر منطقی خود را کنار بگذارد و با آنها مبارزه کند (d )و عقاید و افکار عقلانی تر و منطقی تر را جایگزین آنها کند(e )و در نتیجه به شناخت بهتر (ce)و رفتار موثر دست یابد. مطالبی را که گفتیم می توان بر طبق نظر الیس در یک نمودار نشان داد(الیس 1973): a ib ic d e لذا دمانگر در نقطه ی d مراجع را وادار می کند که عقاید و افکار و نگرش های خود را مورد تردید و سوال قرار دهد و با آنها به مبارزه بپردازد تا اثرات این مبارزه در شناخت و رفتار اومتجلی شود.برای این کار درمانگر مشکل را از سه بعد شناختی ،عاطفی و رفتاری مورد بحث و بررسی قرار می دهد و به شیوه های فعال ،آمرانه و مستقیم به چاره چویی مشکل می پردازد (الیس ،1973؛پاپن، 1974؛کریسنی،1973). فنون و روش های درمان: 1-درمان شناختی :در این بعد ،درمانگر مراجع را متوجه غیر منطقی بودنش می کند و به او نشان می دهد که چگونه و چرا به آن حالت در آمده است؛و نیز رابطه ی بین عقاید غیرمنطقی را با اختلالات عاطفی و ناراحتی های او نشان می دهد .چون شناخت فرد در سایه ی کسب پاره ای از اطلاعات صورت می گیرد،لذا درمانگر در جربان درمان برای بالا بردن سطح شناخت بیمار از جزوات ،فیلم ها و نوارهای کاسب و ویدئوی مربوطه به درمان استفاده می کند و بیمار را به خواندن یا گوش دادن و یا تماشا کردن آنها وا می دارد. 2-درمان عاطفی:در این بعد درمانگر به عناوین مختلف مراجع را تشویق و وادار می کند تا عواطف خود را به طور عینی احساس کند و دست به تغییر ارزش های اساسی خود برند. در اینجا به مراجع نشان داده می شود که عواطفش بوسیله ی خود او و از راه زمزمه کردن عقاید نامطلوب با خود ،که مسبب اصلی ناراحتی و نگرانی او هستند ،به وجود آمده است.برای این کار درمانگر از شیوه های متعددی مثل ایفای نقش(برای نشان دادن نحوه ی پذیرش غلط و تاثیرآن در ارتباط فرد با دیگران )،الگوسازی (برای نشان دادن نحوه ی پذیرش ارزش های مختلف)،شوخی و بذله گویی (به منظور خط بطلان کشیدن بر عقاید اضطراب آور مراجع)،نصیحت و ترغیب (برای امتناع و ورزیدن از تفکرات ابلهانه ) و .....استفاده می کند. 3-درمان رفتاری:در این بعد درمانگر مستقیماً به اعمالی دست می زند تا مراجع رفتاری متفاوت با رفتار غیر عادی خود بروز دهد و بدین وسیله در رفتار او تغییری حاصل شود.برای رسیدن به این منظور از پاره ای روش های رفتار درمانی نظیر تعیین تکلیف ،خطر کردن،تصور کردن خویش در موقعیت های ناخوشایند و اضطراب آور، شرطی کردن فعال و کلاسیک و...استفاده می شود. در فرایند درمان،درمانگر نقش بسیار فعالی دارد و سعی می کند تا نگرش تازه تری به مراجع بیاموزد . در درجه ی اول ،پذیرش مراجع توسط درمانگر ،به مثابه ی یک انسان ،مطلوب است و درمانگر به سخنان او گوش فرا می دهد . اما به ندرت با احساسات برآشفته و مضطرب مراجع همدردی و همدلی می کند.درمانگر از سوی،نسبت به بیمار مهربان است و از سوی دیگر ،در مقابل تفکرات نامعقول مراجع سخت ایستادگی می کند و آنها را مورد حمله قرار می دهد . درمانگر همواره می کوشد تا در جریان درمان یک گام از مراجع جلوتر باشد.برای مثال قبل از اینکه مراجع به علت اختلال رفتار خود پی ببرد،درمانگر نوع تشخیص خود را،که همان شیوه ی تفکر غیر منطقی است،به او گوشزد می کند. (الیس ،1973؛هرشر ،1970؛پاپن 1974؛کریسنی 1973). در زمینه ی بینش نیز درمانگر به مراجع کمک می کند تا به سه نوع بینش عمده دست یابد: اول آنکه:متوجه شود که این رفتار غیر عادی او،گرچه در گذشته سابقه داشته است،ولی علت دارد که در زمان حال هم تداوم دارد و در رفتار او اثر می گذارد. دوم آنکه:مراجع این بینش را حاصل کند که خود او در تداوم بخشیدن به مشکلش نقش اصلی را برعهده دارد و با زمزمه کردن افکار غیر عقلانی و غیر منطقی با خودش به بقای مشکل کمک می کند. سوم آنکه:مراجع به صراحت اعتراف کند که تنها کسی که می تواند ناراحتی واضطراب های او را تخفیف دهد و. یا از بین ببرد فقط خود اوست ؛لذا،باید در این زمینه نقش فعال و سازنده ای را در پیش گیرد تا بتواند بر مشکل یا مشکلات خود غلبه کند(هرشر 1970؛کریسنی 1973). کاربرد درمان عقلانی –هیجانی درمان عقلانی –هیجانی در رابطه ای تک به تک ،روی مشکل خاصی تمرکز می کند.الیس (1994)می نویسد بیشتر درمانجویانی که تحت درمان فردی قرار می گیرند هفته ای 1 جلسه و در کل حدود 5 تا 50 جلسه حضور دارند . این درمان برای گروه درمانی نیز مناسب است زیرا به اعضا یاد داده می شود اصول آن را در موقعیت گروهی در مورد یکدیگر اجرا کنند .الیس توصیه می کند که اغلب درمانجویان ،یک زمانی علاوه بر درمان فردی،درمان گروهی را نیز تجربه کنند . درمان عقلانی-هیجانی در مورد مشاوره و با زوج ها و خانواده درمانی نیز اجرا شده است . در رابطه با زوج ها ،اصول رفتار درمانی عقلانی –هیجانی به زن و شوهر آموخته می شود تا بتوانند اختلافات خود را حل کنند یا دست کم در مورد آنها کمتر مشوش شوند. درخانواده درمانی،تک تک اعضای خانواده ترغیب می شوند توقع نداشته باشند سایر اعضای خانواده به صورتی رفتار کنند که مورد پسند آنهاست. در عوض،درمان عقلانی-هیجانی به اعضای خانواده می آموزد که آنها در درجه ی اول مسوول اعمال خود و تغییر دادن واکنش های خویش به موقعیت های خانواده هستند. درمان عقلانی –هیجانی به عنوان درمان کوتاه مدت کاملاً مناسب است،خواه در مورد افراد اجرا شده باشد یا گروهها یا زوج ها و یا خانواده ها.الیس در آغاز درمان عقلانی را به این دلیل بوجود آورد که روان درمانی را از اغلب سیستم های درمانی دیگر کوتاهتر و کار آمدتر کند؛از این رو این درمان اغلب کوتاه مدت است . روش A-B-C را برای تغییر دادن نگرش هایی که موجب آشفتگی می شوند می توان در ا تا 10 جلسه آموخت. درمان عقلانی –هیجانی رویکرد مفید برای کمک کردن به افرادی است که دچار بحران شده اند. در اغلب بحران ها ،دیدگاه شناختی ما در مورد اینکه واقعه ی خاصی چگونه بر ما تاثیر بگذارد اهمیت زیادی دارد . درمان عقلانی –هیجانی می تواند به افراد کمک کند شناخت های کژ کار خود را تشخیص دهند و در ضمن به آنها نشان دهد که چگونه هیجان ها و رفتار های آنها بر نحوه ای که درمورد رویدادها فکر می کنند تاثیر می گذارند. نقایص درمان عقلانی – هیجانی مثل تمام رویکردهای روانشناسی این رویکرد نیز دارای نقایصی است،از جمله نقایص این رویکرد: 1-نداشتن هیچ نوع تاکید خاص نسبت به اهمیت و لزوم روابط و شرایط درمانی از نوع همدلی بین درمانگر و درمانجو می باشد. 2-از آن جایی که لازم است درمانجویان برای مدت طولانی در جلسات درمان شرکت کنند اگر درمانجویان احساس کنند که به آنها گوش داده نمی شود و اهمیتی به آنها داده نمی شود به احتمال خیلی زیاد از ادامه شرکت در جلسات درمانی صرف نظر می کنند. 3-ویژگی های متافیزیکی این رویکرد نیز باعث می شود بکارگیری که آن برای بیشتر درمانگران دشوار باشد و تنها درمانگرانی بتوانند از آن بهره بگیرند که در کار خود بسیار دقیق ،دانا،هوشیار و موشکاف هستند. منابع کری ،جرالد ،مترجم سید محمدی، یحیی، نظریه های مشاوره و راون درمانی، 1385 شیلینگ، لوئیس مترجم سیده خدیجه آرین نظریه های مشاوره و روان درمانی1375 شفیع آبادی، عبدالله نظریه های مشاوره و روان درمانی 1386 ساعتچی ، محمود نظریه های مشاوره و روان درمانی 1377 اینترنت سایت ویکی پدیا

نویسنده : رضا منافی : ۱۱:٤٤ ‎ق.ظ ; یکشنبه ٢٢ آذر ،۱۳۸۸

چرا؟

آنچه که باعث بروز ناراحتی و احساسات منفی نسبت به حجاب(پوشش) در ما می شود در حقیقت خود حجاب (پوشش) نیست بلکه باورهای غلط ما درباره حجاب(پوشش) است که ایجاد مقاومت می کند.

زینت ها و حفظ حجاب

وظیفه هر زن مسلمان حفظ خود از دید نامحرمان است چگونه است که آیه قرآن نادیده گرفته می شود؟و ادعای مسلمانی باقیست؟ 

لا یبدین زینتهن الا ما ظهر منها 

زینت های شان آشکار نشود الا آنها که لامحاله ظاهر می شود. 

و اما کدام ها لا محاله آشکار میشود؟ 

زن در آمریکا

آنکه مظلوم واقع شده، ما زنان آمریکایی هستیم؛ بردگانی که ارزشمان تنزل یافته است .
، تقدیم به خواهر مسلمانم
موضوع حمله اسرائیل به لبنان مورد توجه خانواده های آمریکایی قرار گرفته است و درباره آن بحث می کنند .
من به چشم خود تجاوز صهیونیست ها به لبنان را دیدم. اما چیزهای دیگری هم دیدم: من، تو (زن لبنانی) را دیدم، که به همراه فرزندان خود برای زندگی تلاش می کنی. لباسهای ساده شما را که در عین سادگی نشان دهنده حجب و حیا و عفت شماست قابل مشاهده بود .
زیبایی شما برای من نمایان بوده. اما نه فقط زیبایی ظاهری، که زیبایی درونیتان را می دیدم! با دیدن شما یک احساس قوی به من دست داد. احساس رشک به شما!
من از تجربه وحشتناک و جنایت های جنگی علیه مردم لبنان احساس خوبی ندارم. این مردم مورد حمله کسانی قرار گرفتند که با ما نیز دشمنی دارند. متأسفم که نمی توانم به این مردم کمک کنم اما قدرت، زیبایی، نجابت و مهمتر از همه خوشحالی شما را تحسین می  کنم .
آری این قدرت ایمان شماست که باعث شده تا در زیر بمباران بی امان صهیونیستها از ما زنان آمریکایی شاداب تر باشید! چرا که شما هنوز با طبیعت زنانه خود زندگی می کنید. زندگی که برای زنان ساخته شده است. من هم تا دهه 1960 به آن نوع زندگی عادت داشتم تا اینکه بمباران همان دشمن ما را نشانه رفت. اما این بمباران متفاوت بود. ما هدف حملات مهماتی قرار گرفتیم که آغشته به فساد اخلاقی بودند. آنها اخلاق و عفت ما را نشانه رفته بودند، اما این حمله بسیار نامحسوس بود!
صهیونیستها به ما از هالیوود حمله کردند؛ اما نه با هواپیماهای جنگنده و یا تانک های دست ساخته خودمان، بلکه با رسانه ها و مطبوعات و سینما.. این را بگویم که بطور حتم پس از اینکه زیرساختهای کشورتان را منهدم کردند، شما را نیز به این شیوه مورد حمله قرار خواهند داد .
من هیچ دلم نمی خواهد این اتفاق برای شما بیافتد، چون در این صورت شما نیز همچون ما احساس پوچی و حقارت خواهید کرد. اما اگر به سخنان آنان که قبل از شما این احساس حقارت را تجربه کرده اند گوش فرا دهید، می توانید از آن وضعیت در امان بمانید. همه تولیدات هالیوود بسته هایی از دروغ و تحریف واقعیت هاست. تولید کنندگان محصولات هالیوود، رفتارهای سکسی را به عنوان رفتارها و سرگرمی های بی ضرر نشان می دهند؛ چون می خواهند بافت اخلاقی جوامع را از بین برده و بدین طریق برنامه های سمی و زهرآلود خود را در آن جوامع پیاده کنند .
خواهش می کنم زهر آنها را نخورید. چون این زهر، پادزهری ندارد. یکبار اگر آن را خوردید، گرچه ممکن است التیام پیدا کنید اما شما دیگر آن آدم سابق نیستید. پس هر چه می توانید از آن دوری کنید .
به گزارش ایونا ، آنها سعی خواهند کرد شما را از طریق برنامه های تلویزیونی و ویدیوئی اغوا کنند. درظاهر، ما زنان آمریکایی را خوشبخت و خرسند نشان خواهند داد، که از پوشیدن لباسهایی همچون زنان فاحشه، و نداشتن خانواده و... به خود می بالیم. اما باور کنید بیشتر ما از این نوع زندگی ناخرسندیم. میلیونها نفر از ما مصرف کنندگان دائمی داروهای ضد افسردگی هستیم. از شغلهایمان متنفریم. شبها به روی مردانی که به ما اظهار علاقه کرده و پس از بهره بردن حریصانه، ما را به حال خود رها می کنند، فریاد می کشیم. اما آنها هیچ اهمیتی به ما نمی دهند .
صهیونیستها می خواهند خانواده های شما را از هم بپاشند و شما را به داشتن فرزندان کمتر متقاعد کنند. آنها خانواده را به عنوان بردگی، مادری را به عنوان اسباب مصیبت و آفت؛ پاکی و نجابت را به عنوان عقب ماندگی و... معرفی می کنند. آنها از تو می خواهند تا خود را هرچه ارزانتر بفروشی و ایمان و عقیده خود را فراموش کنی. آنها شبیه مار خوش خط و خالی اند که حوا را با سیب فریب می دهند. اما فریب آنها را نخور و سیب را گاز نزن .
من شما را همچون گوهرهای گرانبها، طلاهای خالص یا مرواریدهای ارزشمند می نگرم که در کتاب مقدس (Matthew 31:54) از آنها سخن رفته است. همه زنان مرواریدهای ارزشمند هستند اما برخی از ما در ارزش مرواریدمان تردید کرده و آن را بسیار ارزان و در واقع به هیچ فروختیم!
مدلهای طراحی شده در گنداب غرب را به شما القا می کنند و می گویند، با ارزش ترین دارایی شما جنسیت و تمایلات جنسی شماست. اما پوشش زیبا و حجاب شما در واقع مهیج تر از هر گونه مدل غربی است؛ چرا که این پوشش شما را به طور معماگونه پشت چادر نگه داشته است و از طرف دیگر نشان دهنده عزت نفس و اعتماد به نفس شماست .
جنسیت زنان باید از نگاه چشم های هرزه دور نگاه داشته شود. چون این جنسیت هدیه شما به مردی است که به شما عشق می ورزد؛ عشق همراه با احترامی که مقدمه ازدواج است و برای آن کافی است. از آنجایی که مردان شما همچنان مردانه در برابر تجاوزات دشمن مقاومت می کنند، سزاوار بهترین هدیه شما هستند. برای مردان آمریکایی عفت و پاکدامنی زن مهم نیست. آنها به این مروارید ارزشمند اعتنا نمی کنند. در عوض بدنبال سنگ های مصنوعی براق می روند تا بعدا بتوانند به راحتی آنها را رها کنند!
با ارزش ترین دارایی شما زیبایی درونی و عفت شماست که در واقع همه چیز شماست. اما من می بینم که متاسفانه برخی از زنان مسلمان سعی می کنند در پوشش خود مثل غربی ها باشند. حتی هنگامی هم که چادر می پوشند مقداری از موهای خود را بیرون می گذارند!
به گزارش ایونا ، چرا از زنانی تقلید می کنید که نسبت به از دست دادن فضیلت و عفتشان پشیمان شده اند؟! و یا به زودی پشیمان خواهند شد؛ زنانی که عفتشان از دست رفته است و دیگر باز نمی گردد. از نظر ما، شما الماسهای بی عیب و نقص هستید. اجازه ندهید به سنگ های مصنوعی براق تبدیلتان کنند. همه چیزهایی که در مجلات مد و تلویزیون های غربی می بینید، دروغ است. اینها همه دام های شیطان است که در راه فریب دیگران چیده است .
اجازه دهید محض احتیاط از پشت پرده نیز چیزهایی بگویم. چون می دانم خیلی کنجکاو هستید. بدانید که روابط جنسی پیش از ازدواج نیز تحفه ای نیست. ما متاسفانه جسم هایمان را در اختیار مردانی قرار دادیم که به آنها علاقه ورزیدیم، چون خیال می کردیم از این طریق می توانیم نظر آنها را به خود جلب کنیم، تا با ما ازدواج کنند؛ این را از فیلمها یاد گرفته بودیم. اما فریب خوردیم و تنها خود را تباه کردیم .
من می دانم که تو به عنوان یک زن، حتما مرا درک می کنی؛ چون تو هم یک زنی. تنها زنان حال همدیگر را می فهمند. ما زنان صرف نظر از نژاد، ملیت و دینمان، یکی هستیم.
هر جای دنیا که باشیم، تفاوتی نمی کند. ما عشق می ورزیم و در این راه همه تلاش خود را انجام می دهیم. فرزندان خود را بزرگ می کنیم و آسودگی مردانی را که ما را دوست داشته باشند در خانه فراهم می کنیم. اما ما زنان آمریکایی در این باور که با داشتن شغل و خانه ای برای خودمان که در آن به تنهایی زندگی کنیم و با آزادی تمام عشقمان را به هر کسی که خواستیم ابراز کنیم، فریب خوردیم. این آزادی و آن عشق نیست. تنها در سایه بهشت زناشویی امن، می توان با آسودگی خاطر عشق ورزید. به کمتر از آن راضی نشوید. در غیر این صورت فریب خورده و تنها رها خواهید شد .
به گزارش ایونا ، ما زنان آمریکایی را شستشوی مغزی داده اند تا در مورد زنان مسلمان به عنوان زنانی بیندیشیم که مظلوم و ستمدیده اند! اما در واقع، آنکه مظلوم شده، ما زنان آمریکایی هستیم؛ بردگانی هستیم که ارزشمان تنزل یافته است. با تمام تلاش بدنبال مردانی هستیم که ما را دوست داشته باشند. اما بی فایده است .
ما خوب می دانیم که گول خوردیم و این دانستن است که در ما عقده روحی بوجود آورده است. ما در نهان خود به شما حسودی می کنیم و شما را تحسین می کنیم. گرچه برخی از زنان آمریکایی ممکن است نظر مرا نپذیرند. اما خواهش می کنم ما را تحقیر نکنید و در مورد ما مثل کسانی نیندیشید که این شیوه زندگی را دوست داریم. اما تقصیر ما نیست بیشتر ما از کودکی از حضور پدر محروم بودیم تا مراقب ما باشد .
خانواده های ما از هم فروپاشیده است و شما خوب می دانید که چه کسانی این وضعیت را بوجود آورده اند. به آنها اجازه ندهید شما را نیز فریب داده و مانند ما پست و حقیر کنند. عفت و پاکدامنی خود را حفظ کنید. ما زنان غربی راه زندگی را گم کرده ایم. ما به شما زنان مسلمان نیاز داریم که در زندگی شما را الگوی خود سازیم. چون ما به هرحال زندگی را باختیم. عفت و پاکدامنی خود را با چنگ و دندان حفظ کنید و آن را قدر بدانید

بوستان حجاب

+ گل عفاف، در بوستان حجاب می‎روید. حجاب، زندان نیست که زنان در آن محبوس باشند، بلکه قلعه و دژی است که از ورود غارتگران و مهاجمان جلوگیری می‎کند. زنان و دختران با حجاب، قلعه‎نشینانی‎اند که به مزاحمان، اجازه ورود به حریم عفاف نمی‎دهند. حجاب، مثل در یک شیشه عطر، مانع پریدن عطر عفاف می‎شود. باید مزرعه نجابت را از لگدمال شدن زیر گام‎های بی‎رحم تاراجگران باغ، نگهبانی کرد.

چهارشنبه 20/8/1388 8:48 عصر

گرویدن زن ژاپنی به اسلام

Khaula بانوی مسلمان ژاپنی دلایل گرویدن خود به اسلام را چنین بیان کرده است: در آن زمان که تازه به اسلام گرویده بودم، بحث‏های جدی درباره دختران محجبه در مدارس فرانسه وجود داشت که هنوز هم وجود دارد. اکثریت بر این نظر بودند که مسئله حجاب، خلاف این اصل را ثابت می‏کرد که مدارس دولتی فرانسه باید نسبت به مذهب دانش‏آموزان بی‏تفاوت باشند و حتی من، به عنوان یک غیرمسلمان، می‏اندیشیدم که چرا باید چنین وسواسی درباره موضوعی کوچک - روسری دانش‏آموزان - وجود داشته باشد. این احساس، همچنان در میان غیرمسلمانان به قوت خود باقی است که زنان مسلمان، پوشش اسلامی بر تن می‏کنند؛ تنها به این دلیل که مجبور به اطاعت از سنت‏ها هستند و بنابراین، حجاب، نماد ظلم و ستم است. از این رو، استقلال و آزادی زنان، میسر نخواهد شد؛ مگر با برداشتن حجاب.>> چنین درک ناپخته‏ای در میان مسلمانان کم‏اطلاع یا بی‏اطلاع از اسلام هم وجود دارد. این افراد، چنان به التقاط دینی و سکولاریسم خو گرفته‏اند که از درک این مطلب که اسلام دینی جهانی و جاودانی است، ناتوانند. این در حالی است که زنان غیرعرب، در سراسر دنیا، به دین اسلام می‏گروند و حجاب را به عنوان یک شرط مذهبی می‏پذیرند و نه به خاطر برداشتی نادرست از سنت. من هم نمونه‏ای از این زنان هستم. حجاب من، نه بخشی از هویت سنتی یا نژادی من است و نه معنایی سیاسی یا اجتماعی دارد؛ بلکه حجاب من، تنها و تنها، هویت مذهبی من است. من پیش از آن‏که در پاریس دین اسلام را برگزینم، حجاب را در حد خودم رعایت می‏کردم. شکل حجاب، بسته به کشوری که فرد در آن زندگی می‏کند و یا میزان آگاهی او از اسلام، متغیر است. در فرانسه، من تنها شالی بر سر می‏گذاشتم که از نظر رنگ، با دیگر لباس‏هایم متناسب بود. این ترکیب، تقریباً مُد به حساب می‏آمد. اکنون که در عربستان سعودی هستم، چادر سیاه سرتاسری بر تن می‏کنم که حتی چشمانم را هم می‏پوشاند. به این ترتیب، من حجاب را از ساده‏ترین شکل تا کامل‏ترین آن، تجربه کرده‏ام. واقعاً معنای حجاب چیست؟ با وجود این‏که کتاب‏ها و مقاله‏های زیادی درباره حجاب نگاشته شده، اما تمام آنها، نگرش افرادی است که از بیرون به این قضیه نگاه می‏کنند. من امیدوارم با در نظر گرفتن این نکته که از داخل به این مسئله می‏نگرم، بتوانم آن را شرح دهم. هنگامی که تصمیم گرفتم اسلام خود را ابراز کنم، هرگز فکر نکرده بودم که آیا خواهم توانست روزی پنج نوبت نماز بخوانم یا این‏که آیا قادر خواهم بود حجاب خود را حفظ کنم؟ شاید از این می‏ترسیدم که اگر جدی به این موضوع فکر کنم، به نتیجه منفی برسم و این کار، می‏توانست تصمیمم را مبنی بر مسلمان شدن، تحت تأثیر قرار دهد. تا زمانی که مسجد جامع پاریس را ندیده بودم، هیچ کاری با اسلام نداشتم و با نمازگزاران و حجاب، هیچ آشنایی نداشتم. در واقع، هر دوی آنها برایم غیرقابل تصور بودند؛ اما شوق مسلمان شدن، چنان در من قوی بود که نگران چیزهایی که در آن سوی این تغییر در انتظارم بودند، نبودم پس از گوش دادن به یک سخنرانی در مسجد پاریس، محاسن رعایت حجاب بر من روشن شد؛ تا حدی که حتی پس از خروج از مسجد هم روسری را از روی سرم برنداشتم. آن سخنرانی، مرا غرق در نوعی رضایت روحی کرد که هرگز قبلاً نمی‏شناختم؛ آن چنان که اصلاً نمی‏خواستم روسری را از سرم بردارم. در آن وقت، به دلیل سرمای هوا، پوشش حجابم، توجه زیادی را به خود جلب نکرد؛ ولی خودم به شدت احساس می‏کردم که با دیگران تفاوت دارم؛ احساس طهارت و امنیت می‏کردم. احساس می‏کردم که در محضر خداوند هستم. به عنوان یک خارجی در پاریس، از این‏که مردان به من خیره شدند، احساس خوبی نداشتم؛ ولی با پوشش حجاب، از نگاه مردان در امان بودم. رعایت حجاب، باعث شادمانی‏ام شد و نیز نشانه فرمان‏برداری من از خداوند و تجلی ایمانم بود. دیگر لازم نبود که اعتقاداتم را با صدای بلند فریاد بزنم؛ حجاب من، آنها را به روشنی برای همگان بیان می‏کرد؛ به ویژه برای دیگر مسلمانان. به این ترتیب، حجاب به تقویت پیوند من با دیگر خواهران مسلمانان کمک می‏کرد. حجاب برای من، خیلی زود، به یک امر طبیعی و کاملاً اختیاری تبدیل شد. هیچ کس نمی‏توانست مرا مجبور به رعایت حجاب کند و اگر هم می‏کرد، من از آن سرپیچی می‏کردم. در اولین کتابی که درباره حجاب خواندم، نویسنده با زبان بسیار ملایمی بیان کرده بود که: «خداوند، حجاب را جداً توصیه می‏کند» و در اسلام، ما باید از خواسته‏های خداوند اطاعت کنیم. از این‏که من هم موفق به انجام وظایف دینی خود، به صورت اختیاری و بدون هیچ مشکلی شدم، خوشحال بودم. الحمدالله. حجاب به مردم یادآوری می‏کند که خداوند وجود دارد و همیشه به من یادآور می‏شود که من باید مثل یک مسلمان رفتار کنم؛ درست مانند افسران پلیس، که در لباس خدمت، آگاه‏تر و مراقب‏تر هستند؛ من هم با حجاب، بیشتر احساس مسلمان بودن می‏کنم. دو هفته پس از آن‏که به اسلام گرویدم، برای شرکت در یک جشن عروسی خانوادگی، به ژاپن بازگشتم و تصمیم گرفتم که تحصیل در فرانسه را رها کنم. اشتیاق تحصیل در رشته ادبیات فرانسه، جای خود را به شوق تحصیل در ادبیات عرب داده بود. برای تازه مسلمانی چون من، با آگاهی اندک از دین اسلام، زندگی در شهری کوچک در ژاپن که مرا از سایر مسلمانان جدا می‏ساخت، آزمایش بزرگی بود؛ هرچند، این دوری از اجتماع مسلمانان، آگاهی‏های اسلامی‏ام را افزایش داد و دانستم که تنها نیستم؛ زیرا که خداوند با من است. من می‏باید بسیاری از لباس‏هایم را که قبل از مسلمان شدن می‏پوشیدم، کنار می‏گذاشتم. یکی از دوستانم به من کمک کرد تا خیاطی پیدا کنم که برایم تعدادی شلوار گشاد، نظیر آن‏چه پاکستانی‏ها می‏پوشند، بدوزد. در این باره، نگاه متعجب مردم، مرا آزار نمی‏داد. پس از شش ماه تحصیل در ژاپن، اشتیاقم به تحصیل زبان عربی به حدی افزایش یافت که تصمیم گرفتم به قاهره بروم. من در آن‏جا دوستی را می‏شناختم؛ اما هیچ کدام از اعضای خانواده میزبان، انگلیسی یا ژاپنی نمی‏دانستند و بانویی که در بدو ورود، مرا به داخل خانه هدایت کرد، از فرق سر تا نوک پا، سیاه‏پوش بود و حتی چهره‏اش را هم پوشانده بود. اگرچه اکنون این نوع پوشش در این‏جا (ریاض) برایم عادی و آشناست، ولی به یاد می‏آورم که در آن زمان، از دیدن چنین ظاهری، سخت شگفت‏زده شده بودم؛ زیرا به یاد حادثه‏ای مشابه در فرانسه افتادم که با دیدن چنین لباسی با خود فکر کرده بودم که «این زنی است که اسیر سنت شده، بدون کوچک‏ترین آگاهی از اسلام واقعی»؛ زیرا به نظر من، پوشاندن صورت، نه یک ضرورت، بلکه سنتی بومی بود.>> در قاهره، می‏خواستم به آن خانم بگویم که در پوشش، زیاده‏روی کرده است و این نوع پوشش، غیرعادی و غیرطبیعی بود؛ اما در عوض به من گفته شد که من به عنوان یک مسلمان، پوشش مناسبی برای ظاهر شدن بین مردم ندارم. من با این نظر مخالفت کردم؛ زیرا بر اساس آن‏چه من درک کرده بودم، این نوع پوشش، برای یک زن مسلمان کافی بود؛ اما یک ضرب‏المثل انگلیسی می‏گوید: «هنگامی که در رم هستی، مانند رمی‏ها رفتار کن». از این رو، مقداری پارچه خریدم و لباسی نظیر آن‏چه زنان مصری می‏پوشیدند (Khimar)، برای خودم دوختم؛ لباسی که بازوها و پایین‏تنه را کاملاً می‏پوشاند و حتی آمادگی داشتم که صورتم را هم مانند اقلیت کوچک خواهران مصری که با آنها آشنا شده بودم، بپوشانم.>> >> پیش از مسلمان شدن، لباس‏های سبک مردانه، نظیر شلوار را بر پوشیدن لباس‏های زنانه، نظیر دامن، ترجیح می‏دادم؛ اما نوع پوشش به سبک زنان مصری، برایم خوشایند بود و در این لباس، بیشتر احساس آرامش و وقار می‏کردم. از نظر غربی‏ها، سیاه، رنگی مناسب برای لباس‏های شب است؛ چون زیبایی شخص را برجسته‏تر می‏سازد. خواهران جدید من نیز در پوشش سیاهشان، واقعاً زیبا بودند و در چهره‏هایشان، نور قداست می‏درخشید. پس از اقامتی کوتاه در عربستان سعودی، مجبور شدم به پاریس برگردم. در آن‏جا متوجه شدم که ظاهر خواهران مصری، بی‏شباهت به راهبه‏های کاتولیک نیست. در راه، با یک راهبه، همسفر بودم؛ در حالی که از شباهت بین لباس‏هایمان لبخند بر لب داشتم. لباس او مانند لباس یک زن مسلمان، نشان‏گر این بود که خود را وقف خداوند کرده است. متعجب شده بودم که مردم درباره روبند راهبه‏های کاتولیک، هیچ سخنی نمی‏گویند؛ ولی از روبند یک زن مسلمان، به شدت انتقاد می‏کنند و آن را نماد تروریسم و ظلم می‏انگارند. برای من مهم نبود که لباس‏های رنگی‏ام، جای خود را به لباس‏های مشکی داده بودند؛ درواقع، پیش از مسلمان شدن، به گونه‏ای آرزوی داشتن زندگی‏ای چون زندگی یک راهبه را داشتم. پس از شش ماه اقامت در قاهره، چنان به آن لباس مشکی بلند عادت کرده بودم که فکر می‏کردم پس از بازگشت به ژاپن هم آن را خواهم پوشید؛ اما به چند دست لباس روشن و سفید نیاز داشتم تا زنندگی کمتری نسبت به رنگ سیاه داشته باشند.> حق با من بود؛ زیرا ژاپنی‏ها به پوشش سفیدم واکنش نسبتاً خوبی نشان می‏دادند و به نظر می‏رسید که می‏توانستند حدس بزنند که، من پیرو مذهبی خاص هستم. یک بار شنیدم که دختری - با اشاره به من - به دوستش گفت: او یک راهبه بودایی است. چقدر راهبه‏های مسلمان، مسیحی و بودایی، به هم شباهت دارند! یک بار در قطار، مردی که کنارم نشسته بود، از من پرسید: چرا چنین لباس غیرعادی‏ای را پوشیده‏ای؟ وقتی برایش توضیح دادم که من یک زن مسلمان هستم و اسلام به زنان امر کرده است تا اندام خود را بپوشانند؛ تا مردان ضعیف‏النفس به گناه نیفتند، به نظر می‏رسید که او تحت تأثیر قرار گرفته است. هنگامی که می‏خواست قطار را ترک کند، از من تشکر کرد و گفت: دوست داشتم وقت بیشتری باشد تا درباره اسلام با تو صحبت کنم. هنگامی که پدرم مرا می‏دید که حتی در روزهای گرم هم با لباس آستین‏بلند و سرپوشیده بیرون می‏رفتم، ابراز نگرانی می‏کرد؛ اما من دریافته بودم که حجاب، مرا از اشعه‏های خورشید هم در امان می‏دارد و در واقع، این من بودم که از دیدن پاهای برهنه خواهرم در شلوار کوتاهش، احساس ناراحتی می‏کردم. من همیشه از دیدن چنین صحنه‏هایی درباره زنان، احساس شرم می‏کردم. بنابراین، مشکل نخواهد بود که فکر کنیم این صحنه‏ها چه تأثیری بر مردان می‏گذارد. در اسلام به زنان و مردان سفارش شده تا موقر (نجیب) لباس بپوشند و برهنه در میان مردم ظاهر نشوند؛ حتی در مکان‏هایی که همگی زن یا مرد هستند.>> در اسلام، سعی زن بر این است که برای شوهرش زیبا جلوه کند و شوهر هم می‏کوشد تا برای همسرش زیبا باشد. در اسلام، حتی بین یک زن و شوهر هم حیا وجود دارد و این امر، روابط آنها را زینت می‏دهد. این واضح است که حد قابل قبول پوشیدگی اندام، با توجه به تفکر فردی و اجتماعی تعیین می‏شود؛ به عنوان مثال، در ژاپن، 50 سال قبل، اگر زنی با مایو به شنا می‏رفت، زشت محسوب می‏شد؛ اما امروزه مایوی دوتکه، نوعی هنجار است؛ هر چند شنا کردن بدون پوشش بالاتنه، بی‏حیایی محسوب می‏شود؛ در حالی که شنا در سواحل جنوبی فرانسه، بدون پوشش بالاتنه، نوعی هنجار است. در برخی سواحل آمریکا، برهنه‏گرایان، لخت مادرزاد، در ساحل دراز می‏کشند. اگر یک خانم «آزاد» که حجاب را نفی کرده است، مورد سؤال یکی از همین برهنه‏گرایان قرار بگیرد که چرا برجستگی‏های بدنش را می‏پوشاند؛ در حالی‏که این اندام‏ها به اندازه دست‏ها و صورت، طبیعی هستند، چه جواب صادقانه‏ای خواهد داد؟ در این جا، هوا و هوس مردان، تعیین‏کننده حد پوشیدگی زنان محسوب می‏شود؛ اما در اسلام، چنین مشکلی وجود ندارد؛ زیرا خداوند مشخص کرده است که چه بخش‏هایی باید و یا نباید پوشیده بمانند و ما از او اطاعت می‏کنیم.>> پرده‏های شرم در میان مردمی که برهنه یا نیمه برهنه در جامعه ظاهر می‏شوند و در مقابل چشمان دیگران، اجابت مزاج یا معاشقه می‏کنند، دریده می‏شود و این رفتار، مقام انسان را تا حد یک حیوان تنزل می‏دهد. زنان ژاپنی، تنها هنگامی که می‏خواهند از منزل خارج شوند، آرایش می‏کنند و برای ظاهر خود در خانه، اهمیت زیادی قائل نمی‏شوند. در اسلام، سعی زن بر این است که برای شوهرش زیبا جلوه کند و شوهر هم می‏کوشد تا برای همسرش زیبا باشد. در اسلام، حتی بین یک زن و شوهر هم حیا وجود دارد و این امر، روابط آنها را زینت می‏دهد. مسلمانان به حساسیت بیش از حد درباره بدن متهم می‏شوند؛ ولی آزارهای جنسی رایج در جامعه، پوشش موقر و نجیبانه را توصیه می‏کند. پوشیدن دامن کوتاه، می‏تواند پیامی برای مردان باشد؛ مبنی بر این‏که «من در دسترس هستم»؛ اما حجاب، با صدای بلند اعلام می‏کند که «من برای شما ممنوع شده‏ام». پیامبر گرامی اسلام صلی‏اللَّه علیه و آله وسلم از دخترش حضرت فاطمه سلام‏اللَّه علیها پرسید: «بهترین چیز برای یک زن چیست»؟ وی فرمود: «این‏که نه مرد نامحرمی را ببیند و نه در معرض دید نامحرمان باشد». پیامبر صلی‏اللَّه علیه و آله خشنود شد و فرمود: «به درستی که تو دختر منی». این سخنان، نشان می‏دهد که برای زنان بهتر است که در خانه بمانند و تا حد امکان، از نگاه نامحرمان به دور باشند. در خارج خانه، نیز رعایت حجاب، همان اثر را دارد. پس از ازدواج، ژاپن را به قصد عربستان سعودی ترک کردم؛ جایی که زنان بنا به رسم، در بیرون از منزل چهره‏هایشان را با نقاب می‏پوشانند. من بی‏صبرانه منتظر بودم تا نقاب را امتحان کنم و بدانم که پوشیدن آن، چه احساسی به من می‏دهد؛ البته زنان غیرمسلمان هم لباس‏هایی به نام شنل می‏پوشند که آزادانه از شانه‏هایشان آویزان است؛ ولی چهرهایشان را نمی‏پوشانند و زنان مسلمان غیرعرب هم کمتر صورت‏هایشان را می‏پوشانند. همین که به پوشیدن نقاب عادت کردید، متوجه خواهید شد که اصلاً ناراحت نیستند. در واقع، من با نقاب، احساس کردم که شاهکار و گنجی را پنهان می‏کنم که نه می‏توانی آن را ببینی و نه بشناسی. وقتی یک زن غیرمسلمان، یک زوج مسلمان را در خیابان می‏بیند، به این می‏اندیشد که آنها کاریکاتورهایی هستند که ادای زندگی را در می‏آورند؛ ظالم در کنار مظلوم؛ در حالی که با این نوع پوشش، زن مسلمان، احساس می‏کند ملکه‏ای است که خدمتکارش او را همراهی می‏کند. اولین نقابی که پوشیدم، چشمانم را نمی‏پوشاند؛ اما در زمستان از نقابی استفاده می‏کردم که چشم‏هایم را هم دربرمی‏گرفت و به این ترتیب، احساس سنگین چشم در چشم شدن با مردان نامحرم از بین می‏رفت و درست مانند یک عینک آفتابی، از دید بیگانگان جلوگیری می‏کرد. این اشتباه است که فکر کنیم زنان مسلمان خود را می‏پوشانند؛ چون جزء اموال خصوصی شوهرانشان محسوب می‏شوند؛ بلکه در واقع، آنها با این کار، شرافت، متانت و وقار خود را حفظ می‏کنند و از این‏که توسط بیگانگان تصاحب شوند، جلوگیری می‏کنند. باید به حال زنان غیرمسلمان و زنان مسلمان لیبرال تأسف خورد که آن‏چه را باید بپوشانند، در معرض دید عموم قرار می‏دهند.>> نگاه به حجاب از بیرون، دیدن حقایق پنهانِ درون آن را غیرممکن می‏سازد. تفاوت موجود در دو زاویه دید، تا حدی می‏تواند خلأ موجود در فهم اسلام را توضیح دهد. کسی که از بیرون به اسلام می‏نگرد، ممکن است آن را عامل محدودکننده مسلمانان بداند؛ اما از درون اسلام، چیزی جز صلح، آزادی و لذت [لذتی که هیچ کس قبلاً آن را تجربه نکرده است‏]، نیست. پیروان اسلام، چه آنها که مسلمان زاده شده‏اند و چه آنها که بعدها به اسلام گرویده‏اند، اسلام را به جای آزادی واهی در یک جامعه سکولار برگزیده‏اند. اگر اسلام به زنان ظلم می‏کند، چرا شمار زیادی از زنان جوان و تحصیل‏کرده در اروپا، آمریکا، ژاپن، استرالیا و...، «آزادی» و «استقلال» خود را رها می‏کنند و به اسلام روی می‏آورند؟>> زن آراسته به حجاب، به زیبایی فرشته است؛ پر از وقار، آرامش و اعتماد به نفس؛ اما تعصب که چشم دیگران را کور کرده است، مانع از دیدن این زیبایی می‏شود. «به راستی که این چشم‏ها نیستند که کور می‏شوند؛ بلکه این دل‏های درون سینه‏ها هستند که کور می‏شوند». دیگر چگونه می‏توان بهتر از این، تفاوت میان ما و چنین انسان‏هایی را بر سر فهم و درک حجاب، توضیح داد؟ منبع :سایت مردمیار به

پیامد های بدحجابی:

1- برهنگی زنان که طبعا پیامدهایی همچون آرایش و عشوه گری و امثال آن همراه دارد مردان مخصوصا جوانان را در یک حال تحریک دائم قرار می دهد. تحریکی که سبب کوبیدن اعصاب آنها و ایجاد هیجان های بیمار گونه عصبی و گاه سرچشمه ی امراض روانی می گردد.


2- آمار قطعی و مستند نشان می دهد که با افزایش برهنگی در جهان، طلاق و از هم گسیختگی زندگی زناشویی در دنیا به طور مداوم بالا رفته است، زیرا در « بازار آزاد برهنگی » که عملا زنان به صورت کالای مشترکی (لا اقل در مرحله ی غیر آمیزشی جنسی) در آمده اند دیگر قداست پیمان زناشویی مفهومی نمی تواند داشته باشد.


3- گسترش دامنه ی فحشاء، و افزایش فرزندان نامشروع از دردناک ترین پیامدهای بی حجابی است و دلائل آن مخصوصا در جوامع غربی کاملا نمایان است.


4- مسأله « ابتذال زن » و « سقوط شخصیت او » در این میان نیز حائز اهمیت فراوان است هنگامی که جامعه زن را با اندام برهنه بخواهد، طبیعی است روز به روز تقاضای آرایش بیشتر و خودنمایی افزونتر از او دارد، و هنگامی که زن را از طریق جاذبه ی جنسیش وسیله ی تبلیغ کالاها و دکور اتاق های انتظار، عاملی برای جلب جهان گردان و سیاحان ومانند اینها قرار بدهند، در چنین جامعه ای شخصیت زن تا حد یک عروسک، یا یک کالای بی ارزش سقوط می کند، و ارزش های والای انسانی او به کلی به دست فراموشی سپرده می شود، و تنها افتخار او جوانی و زیبایی و خودنمای او می شود. و به این ترتیب متدل به وسیله ای خواهد شد برای اشباع هوس های سرکش یک مشت آلوده ی فریب کار و انسان های دیو صفت.


( برگزیده تفسیر نمونه ج 3 احمدعلی بابایی - تحقیق و تنظیم : زیر نظر آیت ا... مکارم شیرازی - دار الکتب الاسلامیه 1374 ص292)


 


موفقیت های معنوی


پوشیدگی زن نمود بارز تقوای اوست و او را از آثار تقوا برخوردار می سازد.


زن پوشیده از بین خود و خدا، خدا را برگزیده است و از بین احکام دین و خواسته های نفس به احکام دین رو کرده است. چنین انتخابی به روحیه، تفکر وعمل او حال و هوای دیگری می بخشد و به پوشش او معنا می دهد.


قرآن کریم فرموده: « ای کسانی که ایمان آورده این اگر خدا ترس و با تقوا باشید، خداوند به شما فرقان ( تمییز حق از باطل و راه سعادت از شقاوت ) می بخشد و گناهان شما را می پوشاند و شما را مورد آمرزش قرار می دهد و خداوند دارای فضل و رحمتی بزرگ است. » ( انفال/29)


وقتی زن تقوای جنسی را مراعات کند و خود را از نامحرم بپوشاند وعده های الهی که برای پرهیزکاران داده شده است درباره ی او محقق می گردد، از تشخیص حق و باطل برخوردار می شود.


( برگرفته از کتاب حجاب در عصر حاضر )


 


فلسفه حجاب در قرآن


در هر بعدی از ابعاد مختلف برای سیر به مدارج کمال بین زنو مرد تفاوتی نیست منتهی باید اندیشه ها قرآن گونه باشد، یعنی همان گونه که قرآن بین کمال و حجاب و اندیشه و عفاف جمع نمود، ما نیز در نظام اسلامی بین کتاب و حجاب جمه کنیم. یعنی عظمت زن در این است که: « أن لا یرین الرّجال و لا یراهنّ الرجال »( بحار الانوار ج 103 ص 238 )


نبینند مردان نامحرم را و مردان نیز آنان را نبینند. قرآن کریم وقتی درباره حجاب سخن می گوید می فرماید:


حجاب عبارت است از احترام گذاردن و حرمت قائل شدن برای زن که نامحرمان او را از دید حیوانی ننگرند. لذا نظر کردن به زنان غیر مسلمان را بدون قصد تباهی جایز می داند و علت آن این است که زنان غیر مسلمان از این حرمت بی بهره اند.


حال اگر کسی از تشخیص اصول ارزشی عاجز باشد، ممکن است معاذ الله حجاب را یک بند بداند، و حال این که قرآن کریم وقتی مسأله لزوم حجاب را بازگو می کند، علت و فلسفه ضرورت حجاب را چنین می فرماید:


« ذلک أدنی أن یعرفن فلا یوذین » ( احزاب / 59 ) یعنی برای اینکه شناخته نشوند و مورد اذیت واقع نگردند .



چرا که آنان تجسم حرمت و عفاف جامعه هستند و حرمت دارند.


                                                             

حجاب حق الهی

شبهه ای که در ذهنیت بعضی افراد هست، این است که خیال می کنند حجاب برای زن محدودیت و حصاری است که خانواده و وابستگی به شوهر برای او ایجاد نموده است و بنابراین حجاب نشانه ی ضعف و محدودیت زن است.


راه حل این شبهه و تبیین حجاب در بینش قرآن کریم این است که زن باید کاملا درک کند که حجاب او تنها مربوط به خود او نیست تا بگوید من از حق خودم صرف نظر کردم. حجاب زن مربوط به مرد نیست تا مرد بگوید من راضیم، حجاب زن مربوط به خانواده نیست تا اعضای خانواده رضایت بدهند . حجاب زن حق الهی است، لذا می بینید در جهان غرب و کشورهایی که به قانون غربیمبتلا هستند اگر زن همسرداری آلوده شد و همسرش رضایت داد، قوانین آنها پرونده را مختومه اعلام می کنند، اما در اسلام این چنین نیست. حرمت زن نه اختصاص به خود زن دارد نه شوهر و نه ویژه برادر و فرزندانش می باشد، همه ی اینها اگر رضایت بدهند قرآن راضی نخواهد بود،چون حرمت زن و حیثیت زن به عنوان حق الله مطرح است و خدای سبحان زن را با سرمایه ی عاطفه آفرید که معلم رقت باشد و پیام عاطفه بیاورد، اگر جامعه ای این درس رقّت و عاطفه را ترک نمودند و به دنبال غریزه و شهوت رفتند به همان فسادی مبتلا می شوند که در غرب ظهور کرده است.


لذا کسی حق ندارد بگوید من به نداشتن حجاب رضایت دادم، از این که قرآن کریم می گوید هر گروهی ، اگر راضی هم باشند، شما حدّ الهی را در برابر آلودگی اجرا کنید، معلوم می شود عصمت زن، حق الله است و به هیچ کسی ارتباط ندارد. قهرا همه ی اعضای خانواده و اعضای جامعه و خصوصا خود زن امین امانت الهی هستند.


زن به عنوان امین حق الله از نظر قرآن مطرح است یعنی این مقام را و این حرمت و حیثیت را خدای سبحان که حق خود اوست، به زن داده و فرموده:« این حق مرا تو به عنوان امانت حفظ کن».


آن گاه جامعه به صورتی در می آید که شما در ایران می بینید، جهان در برابر ایران خضوع نموده است، زیرا که در مسأله جنگ تا آخرین لحظه صبر نمود و کاری که بر خلاف عاطفه و رقّت و رأفت و رحمت باشد انجام نداد. با این که دشمنان او از آغاز، حمله به مناطق مسکونی، کشتاربی رحمانه ی بی گناهان و غیر نظامی ها را مشروع نموند. 

برخورد نیروی انتظامی با بد حجاب


سلام
من میترا هستم . 19 ساله و دانشجوی روانشناسی یکی از دانشگاه های تهران ...
با توجه به طرح برخورد نیروی انتظامی با بد حجابی در جامعه ، علی رغم اینکه اعتقاداتی دارم اما به چند دلیل ضرورتی برای این برنامه نمی بینم و حرکتی ناپسند می دونم .
اگر در کشور ما داشتن حجاب یک قانون هست ، می تونه در بعضی کشورها بی حجابی یک قانون باشه و اگر مخالفت با حجاب در تضاد با آزادی هست پس مقابله با بی حجابی  هم در کشور ما در تضاد با آزادی است .
من فکر می کنم در جامعه ای که حجاب اجباری باشه نگاه جنسیتی به زن بیشتر صورت می گیره ولی در کشورهایی که زنان بی حجاب با لباس ساده ظاهر می شن کمتر جلب توجه می کنند . خود نمایی همیشه در بی حجابی نیست .
به نظر من دخالت در پوشش افراد ورود به حریم خصوصی اون هاست که حکومت نباید در اون دخالت کنه . و به طور کلی حجاب اجباری با آزادی هر فرد انسانی منافات داره .
ممنونم که نامه ام رو خوندید
میترا


جواب نامه میترا:


میترا خانم سلام


قبل از هر چیز یه خواهش از تو دارم و آن این است که همه صحبت هایم را به طور کامل و با دقت بخوان. بعد به حرف هایم خوب فکر کن و منصفانه و عادلانه درباره اش نظر بده.


من فکر می کنم شما حجاب رو حقّ خودت می دونی که فکر می کنی هر طوری خودت بخواهی می توانی عمل کنی. و از آزادی هم معنای غلط آن را یاد گرفتی که فکر می کنی مخالفت با بد حجابی در تضاد با آزادی است.


من به خاطر وظیفه شرعی که بر عهده ام هست جواب سؤالت را می دهم و امیدوارم که از یاران بر حق امام زمان ( عج ) باشی و برای من نیز دعا کنی.


تعریف آزادی:


انسان دارای آزادی هست ولی آزادی تکوینی نه آزادی مطلق.


حال منظور از آزادی تکوینی چیست؟


آزادی تکوینی یعنی انسان تا حدودی در تصمیم گیری آزاد است.


گفتی دانشجوی روانشناسی هستی. پس مطمئناً دختر منطقی هستی و کلمه به کلمه این متن را موشکافی می کنی تا به حقیقت پی ببری.


ببین من آدم متحجّری نیستم. خوشبختانه خیلی از دوستان من بعد از آشنایی با من اعتراف کرده اند که تا قبل از دوستی با من نسبت به خانم های با حجاب و چادری ذهنیت منفی داشته اند و آنها را آدم هایی خشک و متحجّر می پنداشته اند ولی پس از برقراری ارتباط با من نظرشان تغییر کرده و پی به اشتباه خود برده اند.


 من هم یکی مثل خودت هستم. شاید از نظر سنی چند سالی بزرگتر از تو باشم امّا من هم مثل تو سؤالات زیادی به ذهنم می آید.


می خواهم بگویم فکر نکنی من خیلی معلومات دارم، نه از این خبرها نیست. من هنوز تو خیلی چیزها مانده ام که چرا اینجور و آنطور است. ولی همچنان در تلاش و تکاپو هستم تا پاسخشان را پیدا کنم. البته نه از هر راهی، بلکه از راه صحیح و راست آن.


شاید بگویی دسترسی به منابع معتبر برای کسب معرفت دینی سخت است. نمی دونم در کدام شهر زندگی می کنی ولی مطمئناً محل زندگیت در موقعیت بهتری از من می باشد. من ساکن شهرستان سنندج هستم. اگر ایرانشناسی ات خوب باشد با موقعیت این شهر که در استان کردستان قرار دارد آشنا هستی. اینجا خیلی از منابعی که من می خواهم در دسترس نیست. ولی من در کنار تحصیل در دانشگاه از موقعیت استفاده کردم و در جامعة الزهرا قم نیز به صورت غیر حضوری مشغول به تحصیل شدم، تا پاسخ سؤال های فراوانی که در ذهنم جای گرفته بود را پیدا کنم. خدا را شکر می کنم که راه درستی را انتخاب کردم. خیلی ها به من می گویند تو که در دانشگاه عربی خوانده ای و لیسانست را گرفته ای پس چرا داری تحصیل در حوزه را ادامه می دهی؟! از نظر آنها کار من، یک دوباره کاری بیهوده است، ولی حقیقت این است که من به تحصیل علوم دینم عشق می ورزم و خدا را شکر می کنم که این موقعیت را برایم فراهم کرده است. هر چند هنوز خیلی راه مانده تا به آنچه می خواهم برسم ولی همینکه تا حدودی توانسته ام نیاز های درونی ام را پاسخ دهم خدا را شکر می کنم. اما در مورد نامه ات:


ببینم آیا الان که در دانشگاه درس می خوانی موظف به رعایت یک سری مقررات خاص نیستی. آیا می توانی بگویی من آزادم هر کاری دلم می خواهد در دانشگاه انجام دهم. من فلان درس را نمی پسندم پس آزادم که آن را نخوانم و از خیرش بگذرم. من از فلان کلاس خوشم نمی آید پس فلان استاد باید به خاطر آزادی من به فلان کلاس برود. من نمره 8 را نمره قبولی می دانم پس دانشگاه حق ندارد دانشجویی را که از فلان درس هشت گرفته رد کند که مجبور شود دوباره آن درس را پاس کند.


من این برنامه امتحانی را نمی پسندم، پس آزادم که به دلخواه خودم برنامه را عوض کنم.ووو.....


فقط تصورش را بکن که هر کسی برای خودش دم از یک قانون خاص بزند و بگوید اگر من را مجبور کنید از این قانون تعیین شده اطاعت کنم در تضاد با آزادی انسانی من است، خودت ببین چه می شود.


می خواهم برایت از قانونی که به قول تو در کشور ماست و در تضاد با آزادی است صحبت کنم. اما قبل از اینکه از قانون حجاب در دین اسلام بگویم از آن یکی قانونی که تو برای کشور های دیگر پیشنهاد داده ای می گویم. گفتی اگر داشتن حجاب در کشور ما یک قانون است، پس در بعضی کشورها هم بی حجابی باید یک قانون باشه.


نظر جالبی دادی. نمی دونم منظورت از بعضی کشورها همون هایی است که در مخالفت با اصل اسلام، حجاب رو که یکی از مهمترین سلاح های مسمانهاست مورد هدف قرار دادند و به شدّت با خانم های محجّبه برخورد می کنند است یا نه؟!


اگر منظورت همان کشور هاست که باید بگویم آنها از من و تو بیشتر به این موضوع پی برده اند که تا ما مسلمان ها حجاب را داریم نمی توانند ریشه اسلام را بخشکانند. تازه بر فرض که منظورت آن کشور های ضدّ اسلام نیست. چه کسی گفته ادیان دیگر حجاب را قبول ندارند؟! اگر به اصل این ادیان برگردی و تاریخ حجاب در ادیان دیگر را بخوانی متوجه می شوی همین بی خیال شدن ها آنها را به جایی کشانده که فکر می کنند رعایت حجاب در دین آنها وجود ندارد.


ما باید خدا را شکر کنیم که دین اسلام یک دین متعادل و میانه رو است. اسلام هیچ وقت زن را مجبور نکرده که در خانه زندانی شود و در فعالیت های اجتماعی شرکت نکند. همیشه از زن و مرد در کنار هم و مکمل همدیگر یاد کرده است.


( اگر مواردی خلاف اینکه می گویم می بینی اون دیگر ربطی به دین اسلام ندارد، اون بر می گردد به سلیقه های شخصی خود افراد که با تعصبات بیجا اسلام را بدنام می کنند، که امیدوارم خدا هدایتشان کند )


البته اصل ادیان آسمانی دیگر نیز چنین بوده است ولی همان کشور های به اصطلاح پیشرفته یک زمانی بلایی بر سر دینشان آوردند که تا عمر دارند چوبش را می خورند. آنقدر بر مردم سخت گرفتند که همه را از دین بیزار کردند. هیچ می دانی که همین کشور های پیشرفته یک روزی در دینشان می گفتند اگر برادری موی سر خواهر خود را ببیند، آن زن بر شوهر خود حرام می شود. و خیلی سخت گیری های بیجای دیگر که مردم را از دین زده کرد.


توصیه می کنم دو کتاب « مسأله حجاب » و « زن در اسلام» شهید مطهری را حتماً مطالعه کنی.


خیانت بعدی آنها به خودشان این بود که از آن طرف بام آمدند و از این طرف بام افتادند. آنقدر آزادی بی حدّ و حصر آوردند که حالا خودشان نمی دانند با این همه بی بند و باری چه کار کنند.


کی گفته که حجاب جلب توجه می کنه و بی حجابی نظر هیچ کسی را جلب نمی کنه؟!


میترا خانم عزیزم. مطمئناً این حرفت فقط یک نظر شخصی بوده. کاش قبل از اینکه چنین حرفی بزنی می رفتی و تحقیقی درباره آمار فساد در کشورهای غربی می کردی. نمی گویم در کشور اسلامی ما فساد نیست. مطمئناً آن مدینه فاضله ای که به دنبالش می گردیم تا ظهور مولامون امام زمان ( عج ) به تحقّق نخواهد پیوست. ولی آیا آمار فساد در کشور ما با آمار فساد در کشورهای غربی قابل مقایسه است؟!


می دونی چرا چشم چرانی ها، متلک پرانی ها، لا ابالیگری ها و .... در کشور ما بیشتر به چشم می آید؟ چون کشور ما یک کشور اسلامی است و به دوری از این گناهان اهمیت بسیار می دهد ولی در بعضی کشورهایی که تو گفته ای، این موارد امری عادی و جزء زندگی روزمره آنهاست. همجنس بازی و لواط، زنا کردن، سگ بازی و خیلی مفاسد دیگر آنقدر برای آنها عادی شده که دیگر چشم چرانی به زن های نیمه عریان در خیابان ها برای آنها اصلاً به چشم نمی آید.


من از زبان یکی از همانهایی که در کشوری مثل آمریکا در بهترین شرایط مالی و رفاه کامل زندگی کرده شنیدم که به ما زمانی که دانشجو بودیم سفارش می کرد که قدر امنتی که در این کشور دارید را بدانید، خدا شاهد است که آمریکا با آن همه ادعایش یک در صد امنیت و آرامش ایران را ندارد.


فکر می کنی این امنیت و آرامش را از کجا به دست آورده ایم. این ها همه هدیه دین بر حق ماست. هدیه خون شهیدان ماست. مگر می توان سخن شهیدی که سرخی خونش را به سیاهی چادر ما بخشید فراموش کنیم!


دشمنان اسلام پی به سلاح محکم حجاب در ایران اسلامی برده اند. چرا ما بیدار نمی شویم؟! چرا می خواهیم آنگونه که آنها می خواهند باشیم. چرا نمی خواهیم آنگونه که خدا می پسندد باشیم. آیا خدا بر ما حق دارد یا دشمنان اسلام؟!


فرانتس فانون، جامعه شناس انقلابی الجزایر می گوید: « با اینکه من مسلمان نیستم ولی به این حقیقت معتقدم که در کشور های اسلامی حربه ای بُرنده تر و کاری تر از اسلام بر ضدّ استعمار و ظلم و ستم وجود ندارد. »


او همچنین درباره الجزایر می گوید:« پس از دیدن هر چهره بی حجابی، امید های حمله ور شدن اشغالگر ده برابر می گردد. هر بار که یک زن الجزایری کشف حجاب کند با این عمل خود در واقع وجود الجزایری را با سیستم دفاعی سست بنیاد و باز و متلاشی به اشغالگر اعلام می دارد. هر چادری که می افتد، هر بدنی که از چادر بیرون می آید، هر چهره که به نگاه جسور و نا آرام اشغالگر عرضه می گردد به این معناست که الجزایر به انکار وجود خویش پرداخته و هتک ناموس را از جانب اشغالگر پذیرفته است. » ( انقلاب الجزایر ـ فرنتس فانون ـ ترجمه دکتر پاینده )


اصلاً چه کار به دیگران داریم از قرآن خودمان دلیل می آورم. مگر نه اینکه خداوند در قرآن کریم در سوره  احزاب، آیه 59 فرموده است: « یا أیّها النّبی قُل لِأزواجِکَ وَ بَناتِکَ و نِساءِ المؤمِنینَ، یُدنینَ علَیهِنَّ  مِن جلابیبِهِنَّ ذلکَ أدنی اَن یُعرِفنَ فَلا یؤذینَ وَ کانَ اللهُ غفوراً رحیماً »  ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمن بگو: جلباب ها ( روسری های بلند ) خود را بر خویش فرو افکنند، این کار برای اینکه ( از کنیزان و آلودگان ) شناخته شوند و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند، بهتر است؛ ( و اگر تا کنون خطا و کوتاهی از آنها سر زده توبه کنند ) خداوند همواره آمرزنده مهربان است.


وقتی که خداوند در کتاب خودش به ما می گوید که حجاب ما را از جلب توجه و اذیت و آزار نااهلان مصون می دارد ما چطور می توانیم ( نعوذ بالله ) کلام حق را رد کنیم و بگوییم ما بهتر می فهمیم که رعایت حجاب بیشتر جلب توجه می کند.


در آیه 31 سوره نور آمده است:« و قُل لِلمُؤمِناتِ یَغضُضنَ مِن أَبصارِهِنَّ وَ یَحفَظنَ فُروجَهُنَّ وَ لا یُبدینَ زینَتَهُنَّ إلّا ما ظَهَرَ مِنها وَلیَضرِبنَ بِخُمُرِهِنَّ و لا یُبدینَ زینَتَهُنَ إلّا لِبُعولَتِهِنَّ أو آبائِهِنَّ أو آباءِ بُعولَتِهِنَّ أو اَبنائِهِنَّ أو .......... توبوا إلی اللهِ جمیعاً اَیُّهاَ المؤمنونَ لَعَلّکُم تُفلِحونَ. »


و به زنان با ایمان بگو: چشم های خود ( از نگاه هوس آلود ) فرو گیرند و دامان خویش را حفظ کنند و زینت های خود را جز آن مقدار که به طور طبیعی ظاهر است، آشکار ننمایند و ( اطراف ) روسری های خود را بر گردن و سینه خود بیاندازند ( تا گردن و سینه با آن پوشانده شود ) و زینت خود را آشکار نسازند، مگر برای شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران همسرانشان یابرادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان هم کیش و هم دینشان یا کنیزانشان یا افراد سفیه که تمایلی به زن ندارند ( منظور مردنماهایی است که به دلیلی برای همیشه فاقد توانایی جنسی بوده و از زن بی نیازند ) یا کودکانی که از امور جنسی مربوط به زن آگاه نیستند؛ آنها هنگام راه رفتن، پاهای خود را بر زمین نزنند تا زینت های پنهانشان دانسته شود و هان! ای مؤمنان ( زنان و مردان ) به سوی خدا باز گردید باشد که رستگار شوید.


 


متاسفانه صحبت دراز است و فرصت کوتاه. لذا از شما دوست عزیزم خواهش می کنم آیاتی را که برایت می نویسم بخوان و به تفاسیر معتبر ( تفسیر المیزان ـ تفسیر نمونه ـ تفسیر جوان ـ تفسیر نور و .... ) برای اطلاعات بیشتر درباره این آیات که من فقط ظاهر آنها را گفتم مراجعه کن.


آیات 30 و 31 سوره نور / آیه 59 سوره احزاب / آیه 60 سوره نور / آیه 33 سوره احزاب / 53 سوره احزاب 


مورد آخری که برایت می گویم و همان اول هم به آن اشاره کردم این است که « حجاب یک حق االهی است ». نه حق من و تو که بتوانیم درباره اش نظر بدهیم که من اختیارم دست خودم است و حق دارم بی حجاب بگردم چون خودم راضی هستم. اول و آخر همه ما بنده هستیم و بنده باید مطیع خالق خود باشد. حتما موضوع « حجاب حق الهی » که ماه قبل در وبلاگم آوردم را بخوان.


امیدوارم همیشه در تمام مراحل زندگیت موفق باشی و دعای خیرت را نثارم کنی تا مبادا از راهی که انتخاب کرده ام به انحراف کشیده شوم. پیمودن راه حق و مستقیم سخت است ولی شدنی است.


 همیشه از خدا بخواهیم که به صراط مستقیم دست یابیم و آن را از دست ندهیم و عاقبت به خیر شویم.


 


التماس دعا